تو همانی که دلم لک زده لبخندش را

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را

او که هرگز نتوان یافت همانندش را

منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد

غزل و عاطفه و روح هنرمندش را

از رقیبان کمین کرده عقب می ماند

هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را

مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر

هر که تعریف کند خواب خوشایندش را

مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد

مادرم تاب ندارد غم فرزندش را

عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اصرار نکرده است فرآیندش را

قلب ِ من موقع اهدا به تو ایراد نداشت

مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را

حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید

بفرستند رفیقان به تو این بندش را

منم آن شیخ سیه روز که در اخر عمر

لای موهای تو گم کرد خداوندش را


پ.ن به عکسش گیر ندید
تو دست و بالم همین بود
دیدگاه ها (۱۱)

درخیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه،از خ...

این غزل ها همگی گوشه ای از درد من استانقدر شعر برای نسرودن د...

موجِ عشق تو اگر شعله به دلها بکشدرود را از جگر کوه ... به در...

کاش این عشق سرانجام به سامان برسددرد مهجوری ما نیز به پایان ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط