Part

Part 5⁦┌⁠(⁠・⁠。⁠・⁠)⁠┘⁠♪⁩

که یهو گوشیم زنگ خورد کوکی بود اولش با حرفای بابام که بم زده بود جواب ندادم بعد دیدم نه داره تند تند زنگ میزنه نگران شدم گوشیو ورداشتم.

مکالمه

کوک:آنیوووووووو
ا/ت:علیک😑
کوک:وا ا/ت چیزی شده؟
ا/ت:معلومه که چیزی شده.
کوک:خب میخایی همو ببینیم حرف بزنیم؟
ا/ت:اره لطفا
کوک:باشه عشق.....یعنی چیز باشه میام دنبالت.
ا/ت:جاااانننن عشقم؟کوک خوبی؟چرا منو عشقم صدا زدی؟
کوک:امشب بت میگم چرا ساعت ۸ اماده باش میام دنبالت.
ا/ت:اوکی.بای

پایان مکالمه.

ساعت شیش بود دوساعت تایم داشتم رفتم حموم .اومدم بیرون موهامو خشک کردم رسیدم بهشون موهامو درست کردم یه لباس زیبا پوشیدم و عین چی دوییدم پایین چون دیر بود.
رفتم پایین دیدم بابام گف:کجا به سلامتی خوشگل خانوم؟
ا/ت:هیچی بابا جون با کو.... چیز با دوستام قرار دارم.
باباش:دروغ نگو با کوک قرار داری اره.
ا/ت:ا....ره
باباش:دخترم من که گفتم مشکلی ندارم پس دیگه دروغ نگو فقط حواسط باشه سر قرار آدم باشیدو نرید خونه بابای کوک.
ا/ت:چشم بابا جونننننننن دوست دارم خدافظظظ.
ات رفت بیرون که یهو با چیزی که دید پراش ریخت....


کمه حالا فعلا بخونین تا پارت بعدو بزارم🙃
تلو خدا لایک کنین بوخودا دستام فلج شد 🥺
دیدگاه ها (۰)

استایل ات برا قرارش

Part6(⁠☞゚⁠∀゚⁠)⁠☞ اومد دنبالم که دیدم با یه دست گل خفن و بزرگ...

تشویقم کنین امتحانام تموم شد یسسسسسسسسسسس هو هو ازادییییییی😂...

𝚙𝚊𝚛𝚝19ویو کوک ده دقیقه بود دم در وایستاده بودم دیدم در فرعی ...

:تهیونگ: اون موضوع رو بسپار به من، من حلش می کنما/ت: خب ...

پارت ۹۶ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط