پارت

#پارت118
"روزبه"
به صفحه ی گوشی اش خیره بود !
دوست داشت به مهری پیام دهد و واکنشش را ببیند .
درحال دودوتا ، چهارتا کردن بود که الناز با سینی چای جلویش خم شد .

با ناز و وسواس زیادی گفت :

_بفرمایید چای روزبه خان !

روزبه پروفایل مهری را باز کرده بود و مشغول دید زدن عکسِ مهری بود .
بدون اینکه سرش را بالا بگیرد و به الناز نگاهی کند ، فنجان چای را بلند کرد و زیر لبی گفت :

_مرسی!

الناز متوجه ی بی محلی روزبه شد !
صورتش آنی سرخ شد !
تحمل بی تفاوتی از طرف پسر ها را نداشت ‌ .
مخصوصا روزبه که توجه اش را حسابی جلب کرده بود .

روزبه دو دلی را کنار گذاشت و تایپ کرد.

"یالا ! اجازه هس؟"

فورا نگاهش را به مهری دوخت !

چند ثانیه بعد جوابش را گرفت !

"بفرما تو ، دمِ در بده"

...
"فرشید"
فنجان چای را روی میز گذاشت !
دستش را زیر چانه زد و نا محسوس به عاطفه خیره شد.
حس عجیبی، وادارش می کرد به
صحبتی با عاطفه ...
! تکلیف خودش را نمیدانست !
هم دوست داشت ، بیشتر با او باشد و هم دوست نداشت !
کلا ،گیج بود و راه درست را پیدا نمی کرد.
چیزی که خیلی برایش مهم بود ، این بود که حماقیت هایش را دوباره تکرار نکند.

بهنام_بیا بریم این اطراف ی گشتی بزنیم !
دیدگاه ها (۱۰)

#پارت119_بیا بریم این اطراف یه گشتی بزنیم !دستش را از زیر چا...

#پارت120 با چشم دنبالش گشت .دور خودش چرخید ولی نبود .نگاهی ب...

#پارت117بهنام_آخ جووووون ! سید ! دلم واش یه ذره شده بود .روز...

#پارت116"فرشید"صدای زنگ گوشی را می شنید !اما حس وحال تکان خو...

My Vampire Mate Season 2 part : ۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط