ویو آت

ویو آت
وقتی اینو گفت گریم گرفت
ات دخترم میخوای برات یه داستان تعریف کنم
جسی مامان من که بچه نیستم
ات داستان خودمه
جسی و..واقعا اره میخواممممم
ات( همه چیو تعریف کرد و تمام بلا هایی که سرش اومد و گفت)
جسی مامان من باورم نمیشه بابا آنقدر بی رحم بوده چطور دلش اومد آنقدر اذیتت کنه و الآنم نه سال زندانی تو این اتاق
ویو کوک
همه چیو شنیدم و حس آت اون موقع ها که شکنجه ش میکردم و الان که دخترم فهمید چه هیولایی بودم بهتر بود بزارم آت و جسیکا برن منم تا وقتی زنده ام تلاش میکنم دارویی پیدا کنم که جسیکا زنده بمونه قفل درو باز کردم جسیکا تا منو دید سرشو برگرداند اونور تا منو نبینه

جسی بابا تو واقعا همچین آدمی بودی
کوک ا..اره (بغض کیوت)
کوک ولی می‌خوام ازادتون کنم تا برین هرجا می‌خواین،ات طلاق توهم میدم تا فقط خوشحال باشی (ناراحت)
ات باشه برو بیرون می‌خوام بخوابم
جسی مامان منم اینجا میمونم میترسم بابام منو بکشه
کوک م..من تورو نمی‌کشم (چشماش پره)
دیدگاه ها (۵)

از اونجا خارج شدمات ولی فقط من نبودم که این همه سال منتظرت ب...

دکتر متاسفم ولی داروی سرطان خون فقط تو آمریکا هست و گرفتنش ا...

بچه ها ممنونم که با اینکه ۷۶ پارت گذشته ولی بازم حمایت میکنی...

ویو کوکمجبور شدم برای اینکه بمونه زندانیش کنم من بدون آت میم...

رمان عشق و نفرت پارت ۱ویو ات: من با خوانوادم بحسم شد بعد به ...

ات جان منننننن کوک اره ات خیلی ممنونم با تمام وجودم ازتون مم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط