یا امام رضاع

یا امام رضا(ع)

گفتم رضا و کاسه ی دستم فقیر شد

مثل همیشه دست تو دستِ بگیر شد

گفتم رضا و مثل کبوتر دلم پرید

با زائران خسته ی تو هم مسیر شد

با اشتیاق قصد زیارت نمودم و

هر وقت آمدم حرمت زود سیر شد

چیزی نمانده بود که پَر در بیاورم

وقتی که آب و دانه نصیب حقیر شد

رازی ست بین بندگی ما و زلف تو

بنده کسی ست که بر سر زلفت اسیر شد

آهو پَرش که بر پَر ِ عطر شما گرفت

از آن به بعد صاحبِ مُشک و عبیر شد

آری تویی همان که به یک گوشه چشم تو

شیر ِ درون پرده مُبَدَل به شیر شد

آری تویی همان که به ابن شبیب گفت

آری تویی همان که سر ِ روضه پیر شد

ایرانیان طوس کجا؟ کربلا کجا؟

جسم شما کفن ، تن ِ جدت حصیر شد

آقا ز شعر مدح نه هنگام روضه ات

آقا ببخش شاعرتان ناگزیر شد

میخواستم امام رضایی کنی مرا

با دست خویش کرب و بلایی کنی مرا
دیدگاه ها (۱)

شعر رضوی زنگ نقاره ی تو باز پریشان شده استیک مسیحی وسط صحن، ...

گوش کن این جا دل هر سنگ میگوید رضاسینه ی نقاره با آهنگ میگوی...

خاک پای زائر شاه خراسان میشومیارضا میگویم و آیینه بندان میشو...

حالا که نتوانستم شروع سال را کنارت باشم از همینجا درد و دل م...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

برو بمیربمیر بمیر بمیر بمیر بمیر تو لیاقت شونو نداری! فقط ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط