هر صبح که سپیده سلام می دهدبه پنجره ی اتاقمیاکریم ها سر می زنند به منچه مانوس شده ایم مامن ،منتظر صدای بال شانآن ها،مشتاق سفره ی نان شانحیران مانده ام!کجا بال هایت بسته شد؟که دیگر به انتظار دلممشتاقانه سر نزدی...