برگ هایی از کتاب خاطرات اردشیر زاهدی داماد شاه

برگ هایی از کتاب خاطرات اردشیر زاهدی داماد شاه22
موقعی که سلطان حسن دوم پادشاه مراکش تحت فشارهای دولت انقلابی ایران تصمیم به اخراج محترمانه ما گرفت اعلیحضرت از من خواستند تا به فکر یافتن پناهگاهی امن برای ایشان باشم.
من فوراً به دیدار سفیرکبیر آمریکا در رباط رفتم و به سفیر پارکر گفتم که در این شرایط بحرانی آمریکا باید به دوست وفاداری که در طول 37 سال سلطنت خود همیشه حافظ منافع منطقه‌ای آمریکا بوده است بشتابد و او را به آمریکا راه دهد.
اما سفیر پارکر گفت که هنوز یک هفته بیشتر از اشغال آمریکا در تهران نگذشته و اگر ما شاه را در آمریکا بپذیریم ممکن است منافع آمریکا در تهران و یا حتی سراسر منطقه به خطر بیفتد.
من از شاه خواستم شخصاً به آقای برژینسکی (که در طول زمان سلطنت اعلیحضرت بارها هدایای گرانبهایی از دربار ایران دریافت کرده بود و خود من در زمان تصدی سفارت ایران در آمریکا بارها برای او فرش و پسته و خاویار و صنایع دستی گرانبها فرستاده بودم) تلفن بزند.
شاه این پیشنهاد را نپذیرفت و به جای آن به آقای دیوید راکفلر تلفن کرد، ولی این گفتگو مؤثر نبود و راکفلر با آنکه قول داد موضوع را پی‌گیری و شخصاً با پرزیدنت کارتر صحبت کند، به شاه گفت: «این مردک روستایی مایل نیست شاه به آمریکا بیاید!» 
اعلیحضرت پس از گذاشتن گوشی تلفن گفتند: «من تعجب میکنم و علت دشمنی کارتر را با خودم نمی‌فهمم!»
البته این دشمنی دلایل زیادی داشت و یک دلیل عمده آن این بود که اعلیحضرت همیشه طرفدار متعصب جمهوریخواهان بودند و در انتخابات آمریکا به رقیب کارتر کمک‌های مالی وسیعی داده بودند.
دیدگاه ها (۲)

۵. نبأ ۲۱-۳۰:إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَادًاهمانا دوزخ، ک...

۶. نبأ ۳۱-۳۶:إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفَازًاهمانا برای اهل پرو...

برگ هایی از کتاب خاطرات اردشیر زاهدی داماد شاه21بعضی مسائل خ...

۴.نبأ ۱۷-۲۰إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ کَانَ مِیقَاتًاهمانا روز ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط