زندگی دوباره
زندگی دوباره
پارت یازدهم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ات از دفتر بیرون رفت چشمش به در باز دفتر جونگکوک افتاد آروم سمت دفتر رفت و در و کامل باز کرد که با جونگکوکی مواجه شد که روی میز خوابش برده ...از همون فاصله لب زد
ات:جونگکوک...جونگکوک...جئون جونگکوککک...
کوک سرش رو بالا آورد با دیدن ات سریع دستی به صورتش کشید و لب زد
ـ چیزی شده؟!(سرفه)
ات: چرا اینجا خوابیدی؟....رونا کو؟!...ساعت ۴ صبحه ...
جونگکوک نگاهی به صفحه گوشیش انداخت
ـ رونا رفت خونه ...به جیهو گفتم ببرتش...خودم به سری پرونده داشتم باید رسیدگی میکردم پرونده ها که تمام شد سرم رو گذاشتم رو میز یکم آرام بشم ولی خوابم برد...
ات: آها بلند شو برو خونه...خسته ایی...ج،جونگکوک؟!...کوک؟!...خوابش برد دوباره(متعجب و آروم)
نگاهی به چهرش کرد در گوگولی ترین حالت ممکن خوابش برده بود لپاش،پرسینگ لبش،بینیش...
پوفی کشید و سمت کمد رفت پتو در آورد و روی شونه های جونگکوک انداخت ...
نگاهی به ساعت کرد ساعت ۴:۱۵ صبح بود سمت کافه اداره رفت یکم قهوه درست کرد و تو تراول ماگ ریخت تا داغ بمونه یکم هم از تو یخچال دونات برداشت و روی سینی چوبی گذاشت و وارد دفتر جونگکوک شد و روی میز گذاشت اینجوری وقتی از خواب بیدار میشد قهوه گرم داشت ...از اداره بیرون رفت و سوار ماشینش شد
پرش زمانی به ساعت ۸ صبح*
با صدای زنگ گوشی از خواب بلند شد خمیازه ایی کشید و گوشیش رو جواب داد
ات:بله؟!
ته&:جونگکوک کجاست نمیدونی؟!
ات:جونگکوک؟!...نه نمیدونم تو دفترش خوابیده بود بعد من اومدم خونه...سر صبح زنگ زدی خبر جونگکوک رو از من بگیری؟...پیش من نیست...
ته: تو اداره نیست....خونه نرفته...آرامگاه یوری هم رفتم نبود ...پاتوق همیشگیش هم نبود ...جواب تلفنش رو هم نمیده...
ات:پاتوق همیشگیش کجاست؟!
ته: الان وقت این سوال نیست
ات:کار دارم ....کجاست؟!
ته:خیابان نامجو،کافه بار تریسا ...
ات:من پیداش میکنم
ته: دارم میگم اونجا نیست رفتم ...
ات:باشه دیگه ....من میدونم کجاست ...
ته:باهات بیام؟
ات:نه تنها باشم بهتره ...
ته: باشه پس ...فعلا...
ات: فعلا
از تخت پایین اومد سمت سرویس رفت و بعد کار های لازم لباس هاش رو پوشید و اومد پایین سمت یخچال رفت و یه دونات برداشت و سوییچ رو از رو اپن گرفت و سوار ماشین شد
پرش زمانی*
به مکان مورد نظرش رسید و ماشین رو پارک کرد پیاده شد و کمی اطراف رو نگاه کرد ...تا اینکه چشمش به یه نفر خورد
ات:گفتم میدونم کجاست (آروم)
سمت صندلی ها رفت و پشتش وایستاد که...
نظر یادت نره رفیق !
#bts#army#fake#BTS#bangtan#BANGTAN#ARMY#JUNGKOOK#FAKE
پارت یازدهم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ات از دفتر بیرون رفت چشمش به در باز دفتر جونگکوک افتاد آروم سمت دفتر رفت و در و کامل باز کرد که با جونگکوکی مواجه شد که روی میز خوابش برده ...از همون فاصله لب زد
ات:جونگکوک...جونگکوک...جئون جونگکوککک...
کوک سرش رو بالا آورد با دیدن ات سریع دستی به صورتش کشید و لب زد
ـ چیزی شده؟!(سرفه)
ات: چرا اینجا خوابیدی؟....رونا کو؟!...ساعت ۴ صبحه ...
جونگکوک نگاهی به صفحه گوشیش انداخت
ـ رونا رفت خونه ...به جیهو گفتم ببرتش...خودم به سری پرونده داشتم باید رسیدگی میکردم پرونده ها که تمام شد سرم رو گذاشتم رو میز یکم آرام بشم ولی خوابم برد...
ات: آها بلند شو برو خونه...خسته ایی...ج،جونگکوک؟!...کوک؟!...خوابش برد دوباره(متعجب و آروم)
نگاهی به چهرش کرد در گوگولی ترین حالت ممکن خوابش برده بود لپاش،پرسینگ لبش،بینیش...
پوفی کشید و سمت کمد رفت پتو در آورد و روی شونه های جونگکوک انداخت ...
نگاهی به ساعت کرد ساعت ۴:۱۵ صبح بود سمت کافه اداره رفت یکم قهوه درست کرد و تو تراول ماگ ریخت تا داغ بمونه یکم هم از تو یخچال دونات برداشت و روی سینی چوبی گذاشت و وارد دفتر جونگکوک شد و روی میز گذاشت اینجوری وقتی از خواب بیدار میشد قهوه گرم داشت ...از اداره بیرون رفت و سوار ماشینش شد
پرش زمانی به ساعت ۸ صبح*
با صدای زنگ گوشی از خواب بلند شد خمیازه ایی کشید و گوشیش رو جواب داد
ات:بله؟!
ته&:جونگکوک کجاست نمیدونی؟!
ات:جونگکوک؟!...نه نمیدونم تو دفترش خوابیده بود بعد من اومدم خونه...سر صبح زنگ زدی خبر جونگکوک رو از من بگیری؟...پیش من نیست...
ته: تو اداره نیست....خونه نرفته...آرامگاه یوری هم رفتم نبود ...پاتوق همیشگیش هم نبود ...جواب تلفنش رو هم نمیده...
ات:پاتوق همیشگیش کجاست؟!
ته: الان وقت این سوال نیست
ات:کار دارم ....کجاست؟!
ته:خیابان نامجو،کافه بار تریسا ...
ات:من پیداش میکنم
ته: دارم میگم اونجا نیست رفتم ...
ات:باشه دیگه ....من میدونم کجاست ...
ته:باهات بیام؟
ات:نه تنها باشم بهتره ...
ته: باشه پس ...فعلا...
ات: فعلا
از تخت پایین اومد سمت سرویس رفت و بعد کار های لازم لباس هاش رو پوشید و اومد پایین سمت یخچال رفت و یه دونات برداشت و سوییچ رو از رو اپن گرفت و سوار ماشین شد
پرش زمانی*
به مکان مورد نظرش رسید و ماشین رو پارک کرد پیاده شد و کمی اطراف رو نگاه کرد ...تا اینکه چشمش به یه نفر خورد
ات:گفتم میدونم کجاست (آروم)
سمت صندلی ها رفت و پشتش وایستاد که...
نظر یادت نره رفیق !
#bts#army#fake#BTS#bangtan#BANGTAN#ARMY#JUNGKOOK#FAKE
- ۴.۰k
- ۲۴ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط