و به ادماش اشاره کرد

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂

𝙥𝙖𝙧𝙩⁴⁰

و به ادماش اشاره کرد

خب خب حالا نوبت منه.........

هرکی که نزدیک میشد با تک تیر اندازه میزدمش و گابریل هاج و واح داشت دور و اطرافش و نگاه میکرد و......

از مکثش استفاده کردم و از درخت رفتم پایین و اروم اروم از پشت رفتم سمت وناشون


بطریی که ترکیب توش بود و ریختم رو ² تا از ون ا و نگام خورد به پسرا که معلوم بود دارن کم کم خسته میشن از تیر اندازی و مبارزه
نگامو ازشون گرفتم..........

نمیشد که فندکو همینحوری بزنم به ون مگرنه خودمم باش میرفتم هوا پس.........

از ون فاصله گرفتم و ترکیبو(بنزین+نفت) و اروم اروم روی زمین میریختم

فاصله ام با ون کم بود پس همین که روشنش کردم باید سریع ازش فاصله میگرفتم

بی سیم و گرفتم و.....
ا/ت: جیمین

جیمین: بگو میشنوم
ا/ت: همین الان تا میتونید دور شین
جیمین: باشه


فندکو روشن کردم و گرفتم روی ترکیب که روی زمین ریخته بودم و سریع اتیش رو ترکیبی که روی زمین ریخته بودم پخش شد و

رسید به ون.......

شروع کردم دویدن و صدای منفجر شدن ون ها به گوشم خورد

(چون ونا نزدیک هم بودن وقتی یکیشون اتیش گرفت اون یکی هم اتیش گرفت و بعد چند ثانیه هرجفتشون باهم منفجر شدن و از اون ور مین هایی کع گابریل برا ما کارگذاشتع بود هم باهاش منفجر شدن و........ دیگه....... اره......)


به درخت تکیه دادم تا نفسم جا بیاد یهو صدای جیمین از بی سیم اومد

جیمین: ا/ت...... ا/ت

ا/ت: بله به گوشم

جیمین: حالت خوبع

ا/ت: اره حالم خوبه........ شما کجایین

جیمین: ما تو خرابه ایم هرجا هستی برگرد

ا/ت: باشه اومدم



ا/ت: باشه اومدم

راهی که اومدم و برگشتم نگاهی به مخروبه انداختم که هرکدوم از ج. نازه ها یه جا افتاده بود و بیشترشون سوخته بودن


و مخروبه هم رسما به خاک رفت

جیهوپ اومد سمتم و دستشوگذاشت رو شونم و گفت: ایول دختر کارت عالی بود خیلی حال کردم

در جوابش خندیدم و چیزی نگفتم که......

ا/ت: یه سوال
نامجون: بپرس

ا/ت: قراره با این فاجعه چیکار کنیم
به ج. نازه ها اشاره کردم که.......

جیمین: خب با گروه دلتا میدیم اگه اعضای داخلی بدنشون بعضی هاشون سالم باشه اونو از بدنشون جدا میکنن و میفروشن اگم که کامل سوخته بودن که تو ا. سید حلشون میکنیم

ا/ت: اها........ فهمیدم

جونگکوک که تلفنش تموم شد اومد سمتمون و گفت: بریم کارمون تموم شد

همه چشم گفتیم و سوار ونه خودمون شدیم و رفتیم سمت عمارت........

سرمو به شیشه تکیه دادم و چشامو بستم........
.
.
.
.
.
*فلش بک
قبل از رفتن

ا/ت: من یه نقشه دارم

نامجون: چه نقشه ای

ا/ت: نقشم مو لا درزش نمیره
تا اونجایی که من میدونم جایی که قراره بریم یه جای جنگلی ماننده که و بیرون شهره و ما میدونیم که گابریل هر بار باعاش معامله کردین ²تا ون همراهش بوده ما میتونیم به یکی از ون ها نفوذ کنیم

جیمین: منظورت چیه

ا/ت: منظورم اینه
جاده ای که به اون مخروبه راه داره ² تا ماشین نمیتونن با هم ازش عبور کنن چون جاده خاکیه و پره چاله چولس و شیب هم داره اگه با هم برن احتمال ⁹⁹ درصد به هم برخورد میکنن پس اول یکیشون میره بعد از اینکه از هم فاصله گرفتن
دیدگاه ها (۲)

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩⁴¹/ت: منظورم اینهجاده ای که به اون مخروبه ر...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩⁴²پسرا الاناس که بیدار شن چن ساعت پیش رفتن ...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩³⁹بعد به چندتا از بادیگارداش اشاره کرد که ب...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩³⁸سرمو اوردم بالا و به پسرا که داشتن بحث می...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط