عشق (پارت ۷۳)
یونا: ولم کنننننن
ته: نمیخوای برای روز عروسیمون حاضر شی
یونا: نه
یهو ویندوزش بالا میاد
یونا: چیییی؟ *تعجب*
عروسکو میزنه کنار میشینه به ساعت نگا میکنه
ته: نترس دیر نشده *خنده*
چشاشو میماله و خمیازه میکشه عین بچه ها و بشدت کیوت
لبشو میبوسم
ته: حیف باید آماده شیم وگرنه الان چنان از خجالتت درمیومدم اونسرش نا پیدا *خنده*
یونا: دقیقا چرا میخواستی از خجالتم درای؟ من که کاری نکردم😐
ته: بخاطر کیوت بودنت
یونا: هعی خدا
یونا: *خنده* گشنمههههه من کاری به اینکه امروز چه روزیه ندارم صبونه موخوام
ته: خدمتکارا واسمون حاضر کردن پاشو بریم بخوریم
یونا: بریم
موهاشو با کلیپس میبندم و میره دست و روشو میشوره میره پایین ، یه لحظه پاش پیچ میخوره نرده رو نگه میداره
یونا: هیی *ترس*
از پشت بلندش میکنه
ته: مواظب باش عشقم
یونا: *لبخند*
بعد صبحونمو میخورم و کارای لازمه رو انجام میدیم و میرم پیش آرایشگرا
// ساعت ۵ عصر //
// ویو مینجی //
آماده آمادم و منتظر جیمینم که جذاب تر و کراش تر از همیشه میاد و در اتاقو باز میکنه
جیمین: اوووووووو چه ژذاب *محو*
مینجی: سلام مرد جذاب من
جیمین: *سکوت و زل زده بم*
بعد چند مین
جیمین: من میگم عروسیو ولش بیا بریم اتاق
مینجی: اون برا شب... چیز.....یعنی عههههه این چه حرفیه بیا بریم
جیمین: *قهقهه*
میاد سمتم و خمار نگام میکنه، نگاهشو از چشام میاره سمت لبام
~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#وی
#جیمین
#ویمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جیمین
#فیک_ویمین
#bts
#BTS
#Teahyung
#teahyung
#Jimin
#jimin
#vmin
ته: نمیخوای برای روز عروسیمون حاضر شی
یونا: نه
یهو ویندوزش بالا میاد
یونا: چیییی؟ *تعجب*
عروسکو میزنه کنار میشینه به ساعت نگا میکنه
ته: نترس دیر نشده *خنده*
چشاشو میماله و خمیازه میکشه عین بچه ها و بشدت کیوت
لبشو میبوسم
ته: حیف باید آماده شیم وگرنه الان چنان از خجالتت درمیومدم اونسرش نا پیدا *خنده*
یونا: دقیقا چرا میخواستی از خجالتم درای؟ من که کاری نکردم😐
ته: بخاطر کیوت بودنت
یونا: هعی خدا
یونا: *خنده* گشنمههههه من کاری به اینکه امروز چه روزیه ندارم صبونه موخوام
ته: خدمتکارا واسمون حاضر کردن پاشو بریم بخوریم
یونا: بریم
موهاشو با کلیپس میبندم و میره دست و روشو میشوره میره پایین ، یه لحظه پاش پیچ میخوره نرده رو نگه میداره
یونا: هیی *ترس*
از پشت بلندش میکنه
ته: مواظب باش عشقم
یونا: *لبخند*
بعد صبحونمو میخورم و کارای لازمه رو انجام میدیم و میرم پیش آرایشگرا
// ساعت ۵ عصر //
// ویو مینجی //
آماده آمادم و منتظر جیمینم که جذاب تر و کراش تر از همیشه میاد و در اتاقو باز میکنه
جیمین: اوووووووو چه ژذاب *محو*
مینجی: سلام مرد جذاب من
جیمین: *سکوت و زل زده بم*
بعد چند مین
جیمین: من میگم عروسیو ولش بیا بریم اتاق
مینجی: اون برا شب... چیز.....یعنی عههههه این چه حرفیه بیا بریم
جیمین: *قهقهه*
میاد سمتم و خمار نگام میکنه، نگاهشو از چشام میاره سمت لبام
~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#وی
#جیمین
#ویمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جیمین
#فیک_ویمین
#bts
#BTS
#Teahyung
#teahyung
#Jimin
#jimin
#vmin
- ۵.۶k
- ۲۴ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط