ظهور ازدواج

ظهور ازدواج )
( فصل سوم ) پارت ۴۳۸

فرد با نفرت گفت : اره.. شوخی شوخي هم خودتو به اون عوضي لاستيك فروش باختي.. اون دیگه شوخي مسخره تو
بود. شوکه ابرو بالا انداختم چی میگن؟
لاستيك فروش؟ نیكول ناباور گفت فرد
فرد تلخ و عصبي گفت: فك كردي اون حیوون رو یادم میره؟
من ادمش کردم.. من... بعد شب به شب تو خونه تو دم از
مردونگی نداشته اش میزد. بی شرف
نيكول لرزون گفت بس کن کلافه :گفتم میشه درست حرف بزنین ببینم چه خبره؟ شما دوتا که خوب بودین.. اصلا درباره کي حرف ميزنين؟ لاستيك فروش کیه ؟ یهو چرا
نیکول درمونده بلند شد و گفت: ببخشید الا.. من.. حالم خوب نیست. معذرت میخوام
فرد‌ : اخي..ياد عشق سابقت افتادي ؟ دلت تنگ شد براش؟ نیکول با غیض و ناراحت سریع بدون لحظه اي مكث زد
بیرون
متعجب و شوکه گفتم نیکول اما واینستاد.
متعجب و گنگ نگاهمو روی فرد کشیدم
چه خبره بابا؟
فرد عصبي و با غیض به گارسون اشاره زد و چندتا نوشيدني الكلي قوي سفارش داد.
گرفته گفتم الا : چتونه؟ مشکل چیه؟ پاي کس ديگه اي وسطه؟ با حرص پوزخند زد و عصبی گفت : ادم انقدر خر.. شوکه ابرو بالا انداختم و متعجب گفتم:با مني؟ نگام کرد و با حرص گفت اخه من چیکار تو دارم؟ عادي شدم و گفتم: اهان.. من نه...پس..
هول گفتم الا : منظورت نیکوله؟
گارسون با بطری نوشیدنی اومد و خواست تو لیوانش بریزه که فرد با غیض بطري رو از دستش کشید و گفت کلش
بمونه..برو.
گارسونه کج کج نگاش کرد و رفت. بطری رو سر کشید و با حرص گفت دختره درست عین افعي نیش میزنه.. هرجا رو هم نمیزنه هاا.. يه جايي رو میزنه که نه ميميري نه زنده..اي. فقط تا تهت میسوزه.
و باز بطری رو سر کشید. با چشماي بهت زده به زور لبامو به هم فشردم که کش نیان با نفس سنگینی گفت: بدبخت افعي نچ نچ..خدايا اين چي بود انداختي تو کاسه ما.. به زور لبمو گاز گرفتم و گفتم الان جدي هستي يا داري
شوخي ميكني؟
کلافه گفت: خودمم نمیدونم دارم چه غلطی میکنم.. فهمیدم
به تو هم میگم..
خندیدم و گفتم تو دوسش داري
با نفرت گفت: کی رو؟ این عجوزه زبون درازو؟
خندیدم و با ذوق گفتم بله. دقیقا همین عجوزه زبون درازو
که دلت براش رفته..
صورتشو با چندشي تو هم کشید و گفت: من دلم براي اين رفته؟ این؟ هه.. من هزارتا بهتر از اینو کنار انداختم..
دیدگاه ها (۸۳)

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۳۹یاد جیمین افتادم. دقیقا شبی...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۴۰انقدر لحن و حالت خسته صورتش...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۳۷نيكول خودشو عقب کشید و جدی ...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۳۶عینکش رو روي چشماش صاف کرد ...

ظهور ازدواج )( پارت۳۹۸ فصل ۳ )فرد : اره..انقدر به الا و جیم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط