و من آخر

و من آخر
در یک روز پاییزی
همراه پرستوها
به سوی چشمه های نور می آیم.
و من، هم دستِ باران های حاصلخیز
در یک روز توفانی
از، این خواب
از، این خواب خرگوشی
می روبم، تمام پلک های سخت و سنگین را!

👤: #استاد_علی_صفائی_حائری


🖇 بهشون لینک ناشناس دادم کلاس رو نقد کنن و پیشنهاد بدن. هر مطلبی نوشتن جز کار خواسته شده😂.

🖇 اندر احوالات تموم شدن سال تحصیلی و نشستن پای درد و دل دانش آموزا.
یه حجم خیلییی کم از پیامای زیادشون.

🖇 عکسا از مدرسه و حیاطش تو فصلای مختلف سال برداشته شده😍🌿

🌠بمونه به یادگار از 9 خرداد 1401🌠

#مدرسه.
دیدگاه ها (۱۸)

نور خواهی؟! مستعدِ نور شو ...👤: #مولانایِ_جان🖇 این شعر مولان...

ولی چیزی که ارزش دارهنمی‌دونم... یه جورایی فکر می‌کنم؛ اگه ت...

هوا پَسه بچه، بزرگ نشو! مکافاته همه این ایام... 🖇 فقط اون ك...

الان چندین و چَن ساله ِشبا خوابُم نمی گیرهنِگو عاشق شدی؛ باب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط