کوه را طاقت نباشد عشق پنهان مرا

کوه را طاقت نباشد ، عشق پنهان مرا
عاشقم من عاشقم ، مشکن تو ایمان مرا

ای که با افسونگری، آتش به جانم می زنی
یک نظربا ما نشین، بستان همه جان مرا

کوه صبرم در فراغت، لیک از داغ غمت
غصه ها دارم به دل، برکن تو بنیان مرا

خم شده این قامتم از بس کشیدم بارغم
داغ هجرانت کنون پر کرده دامان مرا

شعله ای افکند در جانم چنان آن رفتنت
عاقبت می گیرد آ هم از تو، تاوان مرا

دل سپردم من به چشمان تو، اما بیخبر
ساده بگذشتی زمن ،بردی تو سامان مرا

بعد تو دیگر نخواهم ، تا که مانم درجهان
یا که بینم عشق دیگر ،بین تو پایان مرا
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://t.me/monlightyy/AAAAAFUOADD 2pgXxCsxw
دیدگاه ها (۱)

حـسِ آغوشـت غـزل ها را روانـــــــــی میکنــــــدچـــشم هایت...

یک بوسه بس است از لب سوزان تو ما راتا آب کند این دل یخ بسته ...

گفتمش :من عاشقم ،عشقم پری ستگفت :آیا عشق می دانی که چیست؟گفت...

در جامهر روزام غزل میریزیبا خنده ات از لبت عسل میریزیمی آییو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط