رعب و وحشت شده همدم هر لحظه ی من

رعب و وحشت شده همدم هر لحظه ی من
منم و خلوت و خاموشی و این کسوت و تن

تن لرزان و سرِ بی نام و نشان و غرق غم
از برون خنده ی دیگر لبان و درونش اوج شَم

حال ظاهر مست و بارق شده و عقل حاذق
دلش دیوانه و از دست داده ی یار و طارق

همگان گرد اوی و او بیزار از حیله گران
سخنانش همه تحفه ی درویش ولی دُرگران

بخندد و بخنداند همه ی جمع خلق
خلوتش پنهان بپوشد جامه ی دلق

یار و یاور،سر و همسر،سپردش به خدای
بی سر و عشق و شوق،ره به کجای؟؟!!

.,Saint,.

#سیدمسعودموسوی #Saint #seyedmasoudmousavi #sainttunes #شعر

Photo by #__artefeh__
دیدگاه ها (۱)

کم بود دستان ما در دست همکمبود نبود یا که حتی حس غموهم،ترس،ا...

از جان نثاری دوستان برای توتا خاک پا شدن دیوان به کوی توعرق ...

آرام و بی قراراز من کن فرار!!گُر گرفته وجودماز لحظه های انتظ...

آدمیتم را فروختماز وقتی که مرابه حیوانی فروختی.,Saint,. #سید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط