من کسی بودم که در انزوا شکوفا میشد

من کسی بودم که در انزوا شکوفا می‌شد،
بدون آن شبیه کس دیگری بودم که بی‌آب و غذا مانده.
هر روزی که تنها نبودم ضعیف می‌شدم.
به تنهایی‌ام افتخار نمی‌کردم؛ اما بهش وابسته بودم. تاریکی اتاق برای من مثل نور خورشید بود. 

-هزارپیشه
دیدگاه ها (۰)

چنین از  دنیایی که یا قلبم باید بشکند و یا باید بدل به سرب ش...

آرى، اين روزها را از سر مى گذرانى و از عزا در مى آيى، بعد از...

غمی داری عجبجانکاهچو زخمی لاعلاج و دردِ بی‌درمانتو اما هیچپی...

در گیج‌واره‌یِ زمین و جهان از عمق به سطح و از سطح به عمقو تک...

Part ¹²⁵ا.ت ویو:بین زمین و آسمون بودیم..دورتا دورمون سیاهی م...

عشق ؟! نه من از عشق متنفر شدم عشق من رو نابود کرد من خاکستر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط