لحظه ای مثل من تصور کن پای قول و قرار یک نفری

لحظه ای مثل من تصور کن؛ پای قول و قرار یک نفری
ترس شیرین و مبهمی دارد اینکه در انحصار یک نفری
بارها پیش روی آیینه زل زدی تو چشم های خودت
با خودت فکر کردی چه شده که به شدت دچار یک نفری؟!
"چشم های سیاه سگ " دارش، شده آتش بیار معرکه ات...
و تو راضی به سوختن شده ای چون که دار و ندار یک نفری
عاقبت با زغال دست شما، سر قلیان من به حال آمد!
که تو آتش بیار معرکه نه! بلکه آتش بیار یک نفری
شک ندارم سر تصاحب تو جنگ خونین به راه می افتد
همه دنبال فتح عشق تواند و تو کنار یک نفری...
جنگ جنگ است، جنگ شوخی نیست-جنگ باید کشته دهد!
و تو از بین کشته های خودت صاحب اختیار یک نفری...
با رقیبان زخم خورده خود شرط بستم که کشته تو شوم
کمکم کن که شرط را ببرم سر میز قمار یک نفری!
مرد و مردانه در کنار توام، تا همیشه در انحصار تو ام
این وصیت بگو گفته شود روی سنگ مزار یک نفری...
دیدگاه ها (۲)

دوست داشتن را فراموش نکرده امبعد از تو، اماکسی در قلبم ماندگ...

۰

مانده امچگونه تو را فراموش کنم.اگر تو را فراموش کنمبایدسالها...

چقدر شعر بگویم برای چشمانت؟چگونه اشک بریزم بدون دستانت؟چقدر ...

( گناهکار ) ۱۲۴ part جیمین با حس نفس کم آوردن همسرش برای با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط