پارت زندگی با بی تی اس

پارت ۵۷ زندگی با بی تی اس
من : الهی بمیرم برات. بغض نکن
مامانم : عه تویی خب زود تر میگفتی
من: با ۱/۷۹سانت قد ندیدینش
بابام : ماشالا سایز همه چیشونو میدونی
زدم زیر خنده
شوگا : درد منحرف از تو بعید نیست
کوک : راست میگه یعنی واقعا
من : نههه
جین : بس کنید
مامانم : راستی دستت چیشده
یه دفعه همه گرخیدیم و در حال جور کردن کلمه بودیم
کوک : ااااااا خورده زمین
من : اره اره خوردم زمین
بابام : چجوری خوردی زمین این بلا سر دستت اومد
شوگا : پاش لیز خورد افتاد شونش در رفت
من : اره اره
مامانم : اها
شب شد خواستیم بریم بخوابیم
کوک اومد پیش من و جین
کوک : فک کنم قراره عمو شم
جین گوش کوک رو کشید
کوک : چته مگه دروغ میگم
جین : گمشو منحرف
من : زیادی خشن پیش نرفتی بچه گناه داشت
جین : خوبه سه سال ازت بزرگ تره میگی بچه
من : حالا بیخیال بریم بخوابیم
جین : اوکی
رفتیم تو اتاق جین
لباسمو عوض کردم و نشستم رو تخت میخواستم موهامو شونه کنم جین اومد پشت سرم نشست و برس رو از دستم گرفت و موهامو شونه زد برسونید گذاشت رو میز و اومد رو به روم نشست
دستشو رو صورتم قاب کرد و سرشو اورد جلو و لبامو بوسید و بعد چند دقیقه سرش رو برد عقب و از کمرم گرفت و انداختنم روی تخت ( ادمین بچه خوبیه بقیش رو خودتون تصور کنید. یه صلوات ختم کنید)
دیدگاه ها (۸۱)

پارت ۵۸ زندگی با بی تی اسصبح روز بعد تو بغل جین خواب بودم جی...

جیمین با صندلی مشکل نداره صندلی با جیمین مشکل داره💔

مرد واقعی

💜💜💜

من و ملاقات با BTSpart «1۰»فردا صبح که چشمامو باز کردم دیدم ...

خشم تبدیل به عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط