p
"𝗠𝘆 𝗵𝗲𝗮𝗿𝘁, 𝗼𝘂𝗿 𝗲𝘆𝗲𝘀"
'p¹⁹'
"خب... میشنوم":Alice
"دلیلی واسه کارم نداشتم":kook
"اوه واقعا؟":Alice
از روی صندلی بلند شد و آروم آروم به سمت جونگکوک قدم برداشت.
"هیچ دلیلی نداشتی؟":Alice
"هرچی بود... خوش میگذشت.
کِی فهمیدی؟":kook
کنار جونگکوک روی مبل نشست
"دو روزه پیش. از کِی استاکم میکنی؟":Alice
"دو روزه پیش":kook
"خودم رو تحسین میکنم":Alice
"عادت داری جلب توجه کنی؟":kook
"توجهت رو جلب کردم؟":Alice
"مثل اینکه":kook
"اوه...":Alice
"کی بهت اجازه داد سر زده بیای خونم؟":Alice
"اه بیخیال. خودتم داری میگی سر زده. اجازه نمیخواد":kook
"باشه دیگه رفع زحمت کن":Alice
بلند شد که بره. به سمت در رفت و بازش کرد.
"فردا بیا شرکت":kook
"بهت قول نمیدم":Alice
برگشت و به چشمهای آلیس خیره شد.
"ازت سوال نپرسیدم":kook
آلیس پوزخند زد.
"منتظرم بمون":Alice
جونگکوک از خونه خارج شد و آلیس پشت سرش راه افتاد.
"آقای جئون":Alice
جونگکوک به آلیس نگاه کرد.
"فردا وقت داری؟":Alice
در ماشین رو بست. سرش رو تکون داد و به آلیس خیره شد.
"شاید! بستگی داره واسه چی باشه!":kook
"ساعت شیش بیا دنبالم":Alice
جونگکوک خندید. در ماشینش رو دوباره باز کرد و نشست.
"این دفعه لباس خوب بپوش که دوباره سرما نخوری":kook
آلیس کشتیهاش غرق شد و گفت:
"هی تو ح....":Alice
"خداحافظ":kook
و رفت.
آلیس با حرص چشمهاش رو بست و وارد خونه شد.
_______
حقیقتا خودم با این پارت خیلی حال کردم
چرا تابستون تموم نمیشه
از گرما متنفرم
'p¹⁹'
"خب... میشنوم":Alice
"دلیلی واسه کارم نداشتم":kook
"اوه واقعا؟":Alice
از روی صندلی بلند شد و آروم آروم به سمت جونگکوک قدم برداشت.
"هیچ دلیلی نداشتی؟":Alice
"هرچی بود... خوش میگذشت.
کِی فهمیدی؟":kook
کنار جونگکوک روی مبل نشست
"دو روزه پیش. از کِی استاکم میکنی؟":Alice
"دو روزه پیش":kook
"خودم رو تحسین میکنم":Alice
"عادت داری جلب توجه کنی؟":kook
"توجهت رو جلب کردم؟":Alice
"مثل اینکه":kook
"اوه...":Alice
"کی بهت اجازه داد سر زده بیای خونم؟":Alice
"اه بیخیال. خودتم داری میگی سر زده. اجازه نمیخواد":kook
"باشه دیگه رفع زحمت کن":Alice
بلند شد که بره. به سمت در رفت و بازش کرد.
"فردا بیا شرکت":kook
"بهت قول نمیدم":Alice
برگشت و به چشمهای آلیس خیره شد.
"ازت سوال نپرسیدم":kook
آلیس پوزخند زد.
"منتظرم بمون":Alice
جونگکوک از خونه خارج شد و آلیس پشت سرش راه افتاد.
"آقای جئون":Alice
جونگکوک به آلیس نگاه کرد.
"فردا وقت داری؟":Alice
در ماشین رو بست. سرش رو تکون داد و به آلیس خیره شد.
"شاید! بستگی داره واسه چی باشه!":kook
"ساعت شیش بیا دنبالم":Alice
جونگکوک خندید. در ماشینش رو دوباره باز کرد و نشست.
"این دفعه لباس خوب بپوش که دوباره سرما نخوری":kook
آلیس کشتیهاش غرق شد و گفت:
"هی تو ح....":Alice
"خداحافظ":kook
و رفت.
آلیس با حرص چشمهاش رو بست و وارد خونه شد.
_______
حقیقتا خودم با این پارت خیلی حال کردم
چرا تابستون تموم نمیشه
از گرما متنفرم
- ۸.۵k
- ۱۸ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط