پارت

#پارت1

امیر : دیروز خیلی خسته بودم تا رسیدم خونه خوابم برد بلند شدم رفتم یه صبحانه ی عالی خوردم جالبه رهام خونه نیست با اینکه دیروز با من اومده بود
زنگ زدم ببینم کجاعه

مکالمه ی امیر و رهام

امیر : الو سلام خوبی داداش کجا رفتی صبح زود

رهام : سلام قربونت تو چطوری رفتم خریدم کنم دارم میام پنج دقیقه دیگه خونم

امیر : قربونت اوکی پس زود بیا

رهام : چشم فعلا

امیر : فعلا

پایان مکالمشون

پاشدم یکم خونه رو جمع جور کردم ساعت 12 شد که یهو یکی از پشت بغلم کرد برگشتم دیدم رهامه
سلام داداشی اومدی

رهام : سلام فدات شم آره من برم اینارو بزارم اتاقمون الان میام

امیر : چشم بفرمایید

رهام : چشمت بی بلا

رهام رفت بالا منم رفتم دوتا نسکافه درست کردم رفتم بالا تو اتاق دیدم رهام دراز کشیده
داداشی نسکافه آوردم

رهام : فدات شم مرسی بیا بشین پیشم کارت دارم

امیر : چشم بفرمایید

رهام : امیر داداش من یه یه سال یا بیشتر می‌خوام برم خارج از کشور

امیر : بغض کردم یعنی میخواد تنهام بزاره

رهام : امیر داداشی چیشد چرا اینجوری شدی

امیر : میخوای تنهام بزاری🥺

رهام : فدات شم من گریه نکن خوب توهم بیا باهم بریم تنها باشیم یه چند وقتی

امیر : واقعا منم می‌بری با خودت

رهام : آره واقعا اگه بخوای

امیر : باشه منم میام باهات

رهام : باشه فدات شم پس من بلیطارو اوکی میکنم
پس فردا بریم

امیر : کجا می‌خوایم بریم

رهام : استانبول

امیر : چه خوب اونجا خیلی قشنگه

رهام : آره خیلی قشنگن پس بیا بریم وسایلامونو جمع کنیم

امیر : باشه بریم

14:36

امیر : رهام اینم بردارم

رهام : امیر دو ساعته هنوز جمع نکردی

امیر : باشه الان جمع میکنم داداشی

رهام : ناهار بریم بیرون

امیر : باشه

رهام : امیر نمیخوام بچه ها بفهمن اما تو استوری بزار به همه بگو

امیر : باشه الان می‌زارم


متن استوری امیر

سلام عزیزای دلم
منو رهام جان قراره برای یه مدت طولانی از ایران خارج بشیم اتفاق بدی نیافتاده اما ما به استراحت و تنهایی نیاز داریم برای همین یه مدت میریم ولی استوری و پست می‌زارم که نگران نشین

عاشقتونیم


امیر : گذاشتم رهام

رهام : باشه فدات شم بریم دیگه گرسنم شده

امیر : باشه بریم

رهام : آماده شدیم اومدیم بیرون از خونه که یهو ........


ادامه دارد🥲🤞
دیدگاه ها (۰)

#پارت2با دیدنش انگار تمام خاطرات مون از جلو چشام رد شد اون پ...

امروز که 1403/11/11 هست سالگرد چ حامیمی شدنمه دقیقا پارسال ی...

شروع رمانون به نام رمان برادرانه

رفیق

پارت ۱۷

چرا من پارت ۲جونکوک: باشه الان میام چاگیاات؛ ممنونویو ات: رف...

سناریووقتی باهات دارن دعوا میکنن که یهو یه بشقاب رو برمیدارن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط