میگذارم با تو در باران قرار ای جان چه خوب

میگذارم با تو در باران قرار، ای جان چه خوب
ساعتِ یک ربع مانده تا بهار، ای جان چه خوب

وعده یِ ما کلبه ای آن ســــویِ جنگل هـــایِ مه
دور تا دورش حریرِ سبزه زار، ای جان چه خوب

میرسی از راه و خوش خوش خوش خوشآمدگویِ تو
خش خشِ برگِ درختــــانِ چنار، ای جان چه خوب

ترمــه دامن، پیرهن گُــل، لب شکــوفا، تن حریـــر
با خودت می آوری عطرِ انار، ای جان چه خوب

قد بلنــــد و مو کمنــــد و رُخ لونــــد و بوسه قنـــــد
پشتِ هم قافیّه در وصفت قطار، ای جان چه خوب

با سلامِ خیـــــسِ تو آوازِ تیهــــــوهایِ مســــــت
میرسد از دوردستِ کوهسار، ای جان چه خوب

"شُرشُر"ش یعنی شروعِ زندگی، از شــــوقِ ما
بنـــد می آید زبانِ جویبــــار، ای جان چه خوب

میگذاری دســـت تویِ دســـت هایِ عاشـــــــقم
بعدِ دلتنگی و عمری انتظار، ای جان چه خوب

گرچه خاموشی ولی میخانم از چشمــــــــــانِ تو
دوست میداری مرا دیوانه وار، ای جان چه خوب

با تو می گویم دو "همبـــــــــالیم" باهم تـــــــا ابد
از دهانت "می پرد" بی اختیار: "ای جان چه خوب"

شب، شبِ عشــــق است و می چینیـــم باهم تا سحر
بوسه بوسه سیـــبِ سرخِ آبــدار، ای جان چه خوب

گرچــــــه هرگز نیستی و هرچــــــه گفتم خواب بود
این غزل مانده ست از تو یادگار، ای جان چه خوب



#شهراد_میدری
دیدگاه ها (۱۰)

عصر جمعه که می شود نبودنتآرنجش را به قفسه ی سینه ام تکیه می ...

ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﻦ ﯾﮏ ﮐﺎﺭﮔﺮ_ﺳﺎﺩﻩ ﺍﻡﻭ ﺗﻮ ﺁﻥ...

صبح شد باز دلـــم میل پریدن داردوتماشای توهر صبح چه دیدن دار...

تو نیستی که ببینیچگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاریستچگونه عکس...

فیک عشق ابدی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط