خون آشام عزیز (56)
صبح بیدار شدم جیمین و تهیونگ داشتن صبحونه میخوردن رفتم کنارشون صبحانه بخورم که..
تهیونگ : چی میخوری.. تخم مرغ یا پنیر یا کره مربا..
جونگکوک : خودم یه چیزی میخورم.. شما کجا دارین میرین..
جیمین : خب داریم میریم مدرسه..
جونگکوک :پس بچه چی میشه...
تهیونگ : خب جونگکوک جان.. چون ما داریم میریم دانش بیاموزیم تو باید مراقب بچه باشی..برا شیر آماده کردن فقط آب جوش بریز تو شیشه شیرش بعدش پودر رو برین توش بعدش خوب همش بزن گریه کرد بهش بده.. ممنون..
جونگکوک : وایستید یعنی چی!..
جیمین : خداحافظ ما رفتیم(در رو میبنده)..
جونگکوک : هی وایستید.. خدایاااا من دارم براتون.. خب بچه جون حالا من باید مراقبت باشم پس ازت درخواست دارم آروم باشی و گریه نکنی چون من از سرو صدا متنفرم... (همون موقع بچه گریه میکنه) نهههههههههههه.. گفتم ساک اوسسس.. ای خدا من چیکار کنم.. ها؟ آره شیر..
رفتم شیشه شیر بچه رو برداشتم گذاشتم دهنش بیشتر گریه کرد سعی کردم بخندونمش ولی خیلی بی نمک بودم. بچه بیشتر گریه کرد دیدم به بوی گوه داره میاد دیدم بچه کارخرابی کرده. عالی شد باید پوشکشو عوض میکردم ولی من که نمیتونستم رفتم سراغ همسایه در زدم...
همسایه : کیه..
جونگکوک : همسایه طبقه بالایتونم. سلام
همسایه : عمری دارین.؟
جونگکوک : ببخشید شما بلدید پوشک بچه عوض کنید؟..
همسایه : البته ولی مگه بچه اینجا داریم؟ اصلا من شما رو ندیدم..
جونگکوک : خب من تازه اومدم با کیم تهیونگ همسایه بالایتون زندگی میکنم یه مدت..
همسایه : ولی تهیونگ که بچه نداره..
جونگکوک : خب چیزه.. من هیونگه تهیونگم.. بچه برا منه زنم رفته خرید بچه کار خرابی کرده و منم نمیتونم عوضش کنم میشه کمکم کنید؟
همسایه : خیلی خوب باشه..
با همسایه رفتیم بالا و بچه رو عوض کردیم بعدش تشکر کردم و با بچه نشستیم تلوزیون نگاه میکردیم مجبور بودم بخاطر بچه کارتون ببینم. خیلی موضعی بود. درحال تماشای تلویزیون بودیم که گوشیم زنگ خورد یونگی بود. میخواست منو ببینه یه سرنخ جدید پیدا کرده بود.نمیتونستم جیهون رو تو خونه ول کنم برا همین بغلش کردم با خودم بردمش.بونگی منو دید..
یونگی : جونگکوک.. مشتاق دیدار..
جونگکوک : سخنت چی بود..
یونگی : اول من یه سوال دارم.. این بچه چی میگه.. تو کی بابا شدی کلک..
جونگکوک : چرت نگو بچه دوستمه.. امروز من باید ازش مراقبت کنم..
شوگا : بابا شدنم بهت میاد...
جونگکوک : ببند.. جدی باش برو سر اصل مطلب..
شوگا : یه نفر رو پیدا کردم که میتونه مارو برسونه به کوسه..
جونگکوک : کی..
شوگا : زیر دست قدیمی کوسه که سه سال هست از باندش جدا شده.. بگیر آدرسش این داخله
جونگکوک : اوکه..
شوگا : کمک خواستی خبر بده.. مواظب این نینی هم باش..
جونگکوک : باشه من رفتم...
شوگا ادرس یکی از زیر دستای قدیمی کوسه رو پیدا کرده بود. قبل اینکه بچه ها برگردن رفتم خونه و کیمچی پختم. جیهون رو هم خواب کردم و نشستم بچه ها اومدن..
تهیونگ : چی میخوری.. تخم مرغ یا پنیر یا کره مربا..
جونگکوک : خودم یه چیزی میخورم.. شما کجا دارین میرین..
جیمین : خب داریم میریم مدرسه..
جونگکوک :پس بچه چی میشه...
تهیونگ : خب جونگکوک جان.. چون ما داریم میریم دانش بیاموزیم تو باید مراقب بچه باشی..برا شیر آماده کردن فقط آب جوش بریز تو شیشه شیرش بعدش پودر رو برین توش بعدش خوب همش بزن گریه کرد بهش بده.. ممنون..
جونگکوک : وایستید یعنی چی!..
جیمین : خداحافظ ما رفتیم(در رو میبنده)..
جونگکوک : هی وایستید.. خدایاااا من دارم براتون.. خب بچه جون حالا من باید مراقبت باشم پس ازت درخواست دارم آروم باشی و گریه نکنی چون من از سرو صدا متنفرم... (همون موقع بچه گریه میکنه) نهههههههههههه.. گفتم ساک اوسسس.. ای خدا من چیکار کنم.. ها؟ آره شیر..
رفتم شیشه شیر بچه رو برداشتم گذاشتم دهنش بیشتر گریه کرد سعی کردم بخندونمش ولی خیلی بی نمک بودم. بچه بیشتر گریه کرد دیدم به بوی گوه داره میاد دیدم بچه کارخرابی کرده. عالی شد باید پوشکشو عوض میکردم ولی من که نمیتونستم رفتم سراغ همسایه در زدم...
همسایه : کیه..
جونگکوک : همسایه طبقه بالایتونم. سلام
همسایه : عمری دارین.؟
جونگکوک : ببخشید شما بلدید پوشک بچه عوض کنید؟..
همسایه : البته ولی مگه بچه اینجا داریم؟ اصلا من شما رو ندیدم..
جونگکوک : خب من تازه اومدم با کیم تهیونگ همسایه بالایتون زندگی میکنم یه مدت..
همسایه : ولی تهیونگ که بچه نداره..
جونگکوک : خب چیزه.. من هیونگه تهیونگم.. بچه برا منه زنم رفته خرید بچه کار خرابی کرده و منم نمیتونم عوضش کنم میشه کمکم کنید؟
همسایه : خیلی خوب باشه..
با همسایه رفتیم بالا و بچه رو عوض کردیم بعدش تشکر کردم و با بچه نشستیم تلوزیون نگاه میکردیم مجبور بودم بخاطر بچه کارتون ببینم. خیلی موضعی بود. درحال تماشای تلویزیون بودیم که گوشیم زنگ خورد یونگی بود. میخواست منو ببینه یه سرنخ جدید پیدا کرده بود.نمیتونستم جیهون رو تو خونه ول کنم برا همین بغلش کردم با خودم بردمش.بونگی منو دید..
یونگی : جونگکوک.. مشتاق دیدار..
جونگکوک : سخنت چی بود..
یونگی : اول من یه سوال دارم.. این بچه چی میگه.. تو کی بابا شدی کلک..
جونگکوک : چرت نگو بچه دوستمه.. امروز من باید ازش مراقبت کنم..
شوگا : بابا شدنم بهت میاد...
جونگکوک : ببند.. جدی باش برو سر اصل مطلب..
شوگا : یه نفر رو پیدا کردم که میتونه مارو برسونه به کوسه..
جونگکوک : کی..
شوگا : زیر دست قدیمی کوسه که سه سال هست از باندش جدا شده.. بگیر آدرسش این داخله
جونگکوک : اوکه..
شوگا : کمک خواستی خبر بده.. مواظب این نینی هم باش..
جونگکوک : باشه من رفتم...
شوگا ادرس یکی از زیر دستای قدیمی کوسه رو پیدا کرده بود. قبل اینکه بچه ها برگردن رفتم خونه و کیمچی پختم. جیهون رو هم خواب کردم و نشستم بچه ها اومدن..
- ۱۲.۱k
- ۲۰ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط