ویو ات
🌅🌅
(ویو ات)
فردا سر رسید .
زود تر از همیشه بیدار شدم یکم ورزش کردم ودرفتم حموم بعد رفتم پایین دیدم تهیونگ داره ظرف میشوره
(اگه فیلمشو پیدا کردم میزارم)
هوپی رو دیدم که از بیرون اومد
ات: سیلامممم
هوپی: صبح بخیر
ته: سلام
ات: میز رو بچینم ؟
هوپی: اره
ات: چییییی
هوپی: چی شدههه
ات: شیر کاکائو نداریممم🥺🥺
ات بدو بدو رفت اتاق کوک
تق تق
ات: جونگ کوک...کوکی جون
کوک در رو باز کرد و یه شیر کاکائو به ات داد و گفت اینو بگیر برو الان میام
ات: مرسییی
میخواستم از پله ها بیام پایین که یه دفعه افتادم
ات: آیییی🥺
هوپی و تهیونگ اومدن
هوپی: ات خوبی؟
تهیونگ روی یه زانوش نشست و پای ات رو بررسی کرد و زیر لبش میگه: واقعا که... تو الان باید بیشتر مراقب خودت باشی نه اینکه......
هوپی یکم شونه ی ته رو فشار داد که تمومش کنه
ات اروم گریه میکرد
تهیونگ ات رو بغل میکنه
ته: هیونگ تو صبحونه رو اماده کن من ات رو ببرم پاش رو ببندم
هوپی: باشه زود باش
تهیونگ ات رو میبره اتاقش
ات با چشمای اشکی میگه: نیازی نیست من خوبم
ته: الکی حرف نزن....تو حتی نمیتونی پاتو روی زمین بزاری ببین کبود میشه
ات: خودش خوب میش....
تهیونگ اونقدر نزدیک ات میشه که ات روی تخت افتاد و روی تخت عقب عقب میرفت که خورد به گوشه ی دیوار تهیونگ درست روبه روش بود طوری که نفسش به ات میخورد گفت میشه حرف های اضافی رو تمومش کنی
ات سرشو به معنی باشه تکون میده
ته: خوبه
.
.
(ویو ات)
فردا سر رسید .
زود تر از همیشه بیدار شدم یکم ورزش کردم ودرفتم حموم بعد رفتم پایین دیدم تهیونگ داره ظرف میشوره
(اگه فیلمشو پیدا کردم میزارم)
هوپی رو دیدم که از بیرون اومد
ات: سیلامممم
هوپی: صبح بخیر
ته: سلام
ات: میز رو بچینم ؟
هوپی: اره
ات: چییییی
هوپی: چی شدههه
ات: شیر کاکائو نداریممم🥺🥺
ات بدو بدو رفت اتاق کوک
تق تق
ات: جونگ کوک...کوکی جون
کوک در رو باز کرد و یه شیر کاکائو به ات داد و گفت اینو بگیر برو الان میام
ات: مرسییی
میخواستم از پله ها بیام پایین که یه دفعه افتادم
ات: آیییی🥺
هوپی و تهیونگ اومدن
هوپی: ات خوبی؟
تهیونگ روی یه زانوش نشست و پای ات رو بررسی کرد و زیر لبش میگه: واقعا که... تو الان باید بیشتر مراقب خودت باشی نه اینکه......
هوپی یکم شونه ی ته رو فشار داد که تمومش کنه
ات اروم گریه میکرد
تهیونگ ات رو بغل میکنه
ته: هیونگ تو صبحونه رو اماده کن من ات رو ببرم پاش رو ببندم
هوپی: باشه زود باش
تهیونگ ات رو میبره اتاقش
ات با چشمای اشکی میگه: نیازی نیست من خوبم
ته: الکی حرف نزن....تو حتی نمیتونی پاتو روی زمین بزاری ببین کبود میشه
ات: خودش خوب میش....
تهیونگ اونقدر نزدیک ات میشه که ات روی تخت افتاد و روی تخت عقب عقب میرفت که خورد به گوشه ی دیوار تهیونگ درست روبه روش بود طوری که نفسش به ات میخورد گفت میشه حرف های اضافی رو تمومش کنی
ات سرشو به معنی باشه تکون میده
ته: خوبه
.
.
- ۱۰.۲k
- ۱۷ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط