پارت

پارت ۲۲

عشق_همیشگی

شب بود و وقت کاری سوبیک هیانگ تموم خاست بره ک چن اومد دستشو گرفت و کشوندش سمت خودش

سوبیک هیانگ:: ببخشییددد؟؟!!
چن::عام..عذر میخام ولی قراره بریم شام بیرون...مهمونت کردما
سوبیک هیانگ:: ببخشید من کار دارم باید برم خونه
چن:: زیاد طول نمیکشه بعد خودم میرسونمتون خونه
سوبیک هیانگ:: باشه

سوبیک هیانگ:: ب..باشه

چن:: صبرکنین میام

چن رفت تااماده شه
ده مین بعد برگشت پیش سوبیک هیانگ

چن:: خب بریم...من خوبم؟!
سوبیک هیانگ:: بله😐

چن:: خب بریم

چن و سوبیک هیانگ رفتن سوار ماشین شدن و راه افتادن

بیست مین بعد رسیدن رستوران

چن دست سوبیک هیانگو گرفت و بردش نشوندش رو یه صندلی خودشم نشست...

@ چی میل دارین؟!
چن:: اول خانم
@ بله

سوبیک هیانگ یچیزی سفارش دادو چن هم همونو میخاست

چن:: میخای بعد رستوران بریم پارکی جایی چیزی؟!
سوبیک هیانگ:: همینجا بزور اومدم گفتم که کار دارم
چن:: ها... باشه

چند مین بعد...

@ بفرمایین غذای سفارشیتون
چن:: ممنون
@ نوش جان

سوبیک هیانگ و چن شروع کردن به خوردن...
چن وسط غذا بازم سوال میپرسید...

چن:: فرد موردعلاقت چجور کسیه؟!
سوبیک هیانگ:: ب..بله؟!
چن:: از چجور آدمایی خوشت میاد؟!
سوبیک هیانگ:: خ..خب دروغ گو نباشه قابل اعتماد باشه و خیلی چیزای دیگه که حوصله گفتنشونو ندارم

چن:: چ بامزه😂
سوبیک هیانگ:: چی بامزس؟!
چن:: رفتارتون
سوبیک هیانگ:: آها
چن:: خب بخورین


بیست مین بعد سوبیک هیانگ حوصلش سررفته بود و می‌خواست ک بره

سوبیک هیانگ:: من سیرم ممنون دیگه باید برم
چن:: بزار برسونمت
سوبیک هیانگ:: نه خودم میرم ممنون
چن:: برین بیرون تا حساب کنم میام
سوبیک هیانگ:: ب..باشه

چن رفت حساب کنه و سوبیک هیانگ رفت بیرون منتظرش موند...

سوبیک هیانگ داشت بیرونو نگاه میکرد که چشمش افتاد رو تهیونگ...

سوبیک هیانگ:: چ..چییی تهیووونگ؟؟!! ا..اون اینجا چیکار میکنه...اگه منو با چن ببینه چی😐😐اصلا ب اون چه مربوط؟؟!! اما مطمئنم یکاری میکنه
سوبیک هیانگ رفت پشت ماشین چن ایستاد...((یجورایی قایم شد😐😂))

تهیونگ ویو:
اینجا رستورانیه که با سوبیک هیانگ همیشه میومدم...دلم خاست بیام اینجا تا خاطراتم باهاشو بیشتر مرور کنم...

تهیونگ وارد رستوران شد و خاست رد شه که چن بهش برخورد کرد...
چن:: هوووش حواست کجاست؟!
تهیونگ:: مردتیکه خودت خوردی بمن
چن:: گمشو بابا...
تهیونگ محل نداد و رفت...
چن:: خانم جااانگ😄

تهیونگ با شنیدن صدای چن سر جاش وایساد...

تهیونگ ویو:
خانم جانگ؟؟!!
ی..یعنی سوبیک هیانگ رو صدا زد؟! اما نه مگه همه اونن بعدشم سوبیک هیانگ نمیره با کسی...

Like?!
دیدگاه ها (۰)

پارت ۲۳تهیونگ ویو:خانم جانگ؟؟!!ی..یعنی سوبیک هیانگ رو صدا زد...

پارت۲۴تهیونگ:: دوست پسر جدیدپیدا کردی؟!سوبیک هیانگ:: من با ک...

پارت 21عشق_همیشگیسوبیک هیانگ پیش مشتریا سفارشیاشونو یادداشت ...

پارت ۲۰عشق_همیشگیصبح شد و سوبیک هیانگ خیلی زود از خواب بیدار...

پارت ۲۱ فیک دور اما آشنا

پارت ۱۵ فیک دور اما آشنا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط