پارت

پارت ۱
فلش بک به موقعی که میخواستن ات رو ب سرپرستی بگیرند


روزی روزگاری بود ۲ پسر جوان برای یکسری از مسائل خانوادگی مافیا شدند آنها برای اینکه در کارشان موفق بشن نیاز داشتن به یک وارث پس تصمیم گرفتن که یک دختر بچه رو به سرپرستی بگیرند

وارد یکی از اتاق های داخل یتیم خونه رفتند

کوک،عاحح مزخرفه این همه رنگ آخه صورتی ؟؟
خانم لی اولین بچه رو جلوی ته و کوک گرفت
اون بچه خیلی گریه میکرد و نق نق
ته،بعدی
بچه ی دوم خیلی خوابالو و مخصوصا چاق بود
و ......
رسیدن به بچه ی ۲۷ خانم لی که دیگه خسته شده بود گفت این دیگه آخرین بچه ی اینجاست
ته تو ذهنش
اون خیلی قشنگ بود
پوست سفید
چشمای سبز
و لپ های تپلی و گل‌بهی رنگش
کوک تو ذهنش
اون خیلی قشنگ بود
موهای بور و خرمایی رنگش
بینی کوچولو موچولوش
و پوست سفیدش

ات قصه ی ما هم با اینکه فقط ۱ سالش بود انگار از اون ۲ تا مرد روبروش خوشش اومده بود خنده ایی کرد (از این قهقهه های کیوت بچه ها هست)و بخاطر همین ته دل کوک و ته قیلی ویلی شد ته،بچه رو بدش به من
خانم لی بچه رو داد
ته، تو چقد خشگلی آخه
جونگکوک کار هاش رو انجام بده من میرم تو ماشین
-----------------------
سال ها گذشت و ات ما بزرگ و بزرگ تر شده بود و همچنین زیبا تر بخاطر همین تو مدرسه طرفدار های زیادی داشت ولی با هیچکی دوست نمیشد

قیافه ات پست بعد
دیدگاه ها (۰)

۱ قیافه ات۲رنگ چشم ات

ات.خواهش میکنم کوک.نهات.لطفااااکوک.گفتم که نه (با عربده که ک...

میخوام فیک بنویسملیلیلیییییییییمعرفی: کیم تهیونگ: سرد ،خشن،ب...

من عاشق شدمپارت(24)☆☆☆☆☆☆☆☆(ته ها قهوه شو میخوره)ته ها اینار...

اسم رمان: jk ✨ دختر ناشناس: اوو( صدای خیلی اهم اهمی) ددی میش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط