ساده میبینم تو را هر شب به رویایی که نیست

ساده میبینم تو را هر شب به رویایی که نیست
میزنم دیوانه وار دل را به دریایی که نیست

مینشینی در برم محو نگاهت میشوم
بیخیال از غصه و تشویش فردایی که نیست

در کنار جوی آب و سایه ی آن بید مست
عشق بازی میکنیم در دشت و صحرایی که نیست

میزنم یک جرعه می از ساغر مژگان تو
جسم و روحم مست آن چشم فریبایی که نیست

هر شبم را تا سحر سر گشته ی کوی توام
مانده ام در حسرت رویای زیبایی که نیست

میسپارم دل به دستم مینویسم خط به خط
از معمای وصالت با الفبایی که نیست
دیدگاه ها (۲)

،،منم که تنگدلی باغ دلگشای منستبه دستم آبله، جام جهان‌نمای م...

نامِ من عشق است وغوغا کرده ام پیش از این صد فتنه برپا کرده ا...

تو رفته ای و نشستم خیال می بافمبرای گردن پاییز شال می بافمنش...

فریاد مرا گرچه سرانجام شنیدیای دوست! به داد دل من دیر رسیدیا...

🌱🍒ناز چشمانت نهاده ... عشق بر سیمای تو...سر خوشم چون پروریدم...

ازمایشگاه سرد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط