پارت

پارت8⃣
البته با این شرایط فکر نکنم شما بازم ضرر کنین بالاخره بااین ازدواج شما به اون ثروت امپراطوریتون میرسین مگه نه ؟!
باز سرد نگاش کردم کیفمو برداشتم وتنها با گفتن اینکه
- باید فکر کنم تنهاش گذاشتم به محض اینکه یک قدم از میز فاصله گرفتم کلی خبرنگار دورم جمع شدن
اوووف همینو کم داشتم
-خانوم راد این درسته که شما با آقای پاکدل قرارهای عاشقانه میذارین
این درسته که عروسیتون نزدیکه
دیدگاه ها (۱)

پارت9⃣حس کردم یکی بهم نزدیک شد برگشتم پشتمو نگاه کردم که دید...

پارت 🔟 با اعصابی داغون سوار ماشین شدم جالبه برم ایران بعد آق...

پارت7⃣ممنون از دعوتتون پوزخندی زد وگفت : خوب نوشجان اما من...

پارت6⃣با ارامشی خاص خودم صندلی رو بیرون کشیدم ونشستم دوباره ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط