مامانم دست به بالشتم زد

مامانـم دَست به بالشـتم زَد
نگاهش . . .
- خب لیوان پر آب بود بعد . . .
+ لیوان پر از آب رو باور کُنم
[یا چِـشای قرمزتْ] :(
هـِـِـِـِی . . .
دیدگاه ها (۳)

شدم یه آدم سنگی ...که احساس نداره...:]

-خوبی ؟+نه ، ولی عادت کردم به خوب نبودن :))

سیـگار سیـگار تا خـودِ صـب بیـدار...

-اِمشَب چِه آرِزوییـ کَردیـ؟+هیچیـ ...آرِزو نَدارَمـ -.--چِر...

چندپارتی☆p.2ساعت ۲ بود باید میخوابیدم با کلی دنگ و فنگ چشمام...

ادامه پارت قبل صاف ایستاد و لیوان رو از جونگ کوک گرفت بعد از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط