نمیدانم

نمیدانم
این اعتمادِ لعنتی را کجا نوشته انـد
اینکـه آدم های هر چند نزدیک
قابل اعتمـادند
حرف ها را باید سکـوت کرد
خورد
آنقدر حرف ها را خورد
که از هر حرفی سیر شد
اعتماد به آدم ها خیانت محض است
خیانت به لبخندی
که کنج لبت میکـآرند
خیانت به دوست داشتن هایت
نفرت ِ داخل کلمات را
باید با چشم دید
معصوم بودن را
باید از روی صفحه پاک کرد
لبخندی بزرگ کـشید
و اشکـی که جوهرِ خودکار را
روی صفحه پخش میکند
امضایی زیر آن
و پایـان ِ خیانت و اعتماد
اعتماد را باید ریشه کن کرد
این روزهـآ
ویران تَر از حالِ ما آدم هاست
دیدگاه ها (۹)

سیگارشو توو زیر سیگاری خاموش کردرو کرد به من و گفت:نمی خوام ...

آدم های مغرور آنهایی نبودند ...که به خودشان جرات گفتنٍ ...دو...

اینکه تو نیایی یک سر داستان استو اینکه من تا کی منتظرت خواهم...

می شود ...سال ها گذشته باشد ...مات یک قاب مانده باشی ...و لب...

چپتر ۵ _ نقشهاوایل دانشگاه، لیندا خودش را مثل یک سایه نگه می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط