آورده اند که بهلول در خرابه ای مسکن داشت و جنب آن ...

آورده اند که بهلول در خرابه ای مسکن داشت و جنب آن خرابه کفشدوزی دکان داشت که پنجره ای از کفشدوزی به خرابه بود .

بهلول چند درهمی ذخیره نموده بود و آنها را در زیر خاک پنهان کرده و گهگاه پولها را بیرون آورده و به قدر احتیاج از آنها بر می داشت.

از قضا روزی به پول احتیاج داشت ، رفت و جای پولها را زیر و رو نمود ، اثری از پولها ندید. فهمید که پولها را همان کفشدوز که پنجره دکان او رو به خرابه است برده است .

بدون آنکه سرو صدایی کند نزد او رفت و کنار او نشست و بنا نمود از هر دری سخن گفتن و خوب که سر کفشدوز را گرم کرد آنگاه گفت:
رفیق عزیز !
برای من حسابی بنما .

کفشدوز گفت :بگو تا حساب کنم .

بهلول اسم چند خرابه و محل را برد و اسم هر محل را که می برد مبلغی هم ذکر می نمود تا آخر و آخرین مرتبه گفت: در این خرابه هم که من منزل دارم فلان مبلغ .

بعد جمع حسابها را از کفشدوز پرسید که دو هزار دینار می شد .

بهلول تأملی نمود و بعد گفت : رفیق عزیز !
حالا می خواهم یک مشورت هم از تو بنمایم .

کفشدوز گفت :بگو .

بهلول گفت: می خواهم این پولها را که در جاهای دیگر پنهان نموده ام ، تمامی را در همین خرابه که منزل دارم پنهان نمایم ، آیا صلاح است یا خیر ؟

کفشدوز گفت : بسیار فکر خوب و عالی است و تمام پولهایی را که در جاهای دیگر داری در این منزل پنهان نما .

بهلول گفت : پسفرمایش تو را قبول می نمایم و می روم تا تمام پولها را بردارم و بیاورم و در همین خرابه پنهان نمایم.

این را بگفت و فوراً از نزد کفشدوز دور شد .

کفشدوز با خود گفت : خوب است این مختصر پولی را که از زیر خاک بیرون آورده ام سرجای خود بگذارم بعد که بهلول تمامی پولها را آورد به یکبار محل آنها را پیدا نمایم و تمام پولهای او را بردارم .

با این فکر تمام پولهایی را که از بهلول ربوده بود سر جایش گذاشت.

پس از چند ساعتی که بهلول به آن خرابه آمد و محل پولها را نگاه کرد ، دید که کفشدوز پولها را باز آورده و سر جای خود گذارده است.

پولها را برداشت و شکر خدای را به جای آورد و آن خرابه را ترک نمود و به محل دیگری رفت …

و کفشدوز هرچه انتظار بهلول را می کشید اثری از او نمی دید .

بعد از چند روز فهمید که بهلول او را فریب داده و به این ترتیب پولهای خود را باز گرفته است.
دیدگاه ها (۵)

عنوان: داستان اینکه چرا به لوله ای که آب از آن خارج می شود ش...

جوانی دلبسته ی زیبارویی شد. آن چنان غرق شور و شعف عشق که ناگ...

عنوان: داستان تاریخچه ی بیلاخگویند ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﻐﻮﻻﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﺮ...

امام علی علیه السلام: به خشم درآوردن و شرمنده ساختن دوست، مق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط