عشق چیز خوبیه پارت
عشق چیز خوبیه پارت ۱۲
بادیگارد اومد
بادیگارد : قربان فهمیدم خونه ی خانواده ی لوسیفر کجاست
کوک : خب بگو اون خونه خانواده اون مرتیکه کجاست
ویو چند ساعت
کوک منو برد خونه اما دیدم خودش داره حاضر میشه بره بیرون
ات : کجا داری میری ؟
کوک : دارم میرم به حساب خانواده لوسیفر برسم پدر لوسیفر فرار کرد و به فکر خانواده ش نبود باید فکر میکرد اما فقط به فکر خودش بود
ات : باشه
ویو کوک
سوار ماشین شدم و رسیدیم خونه خانواده لوسیفر
وقتی رفتم داخل دیدم یه دختری توی خونس فهمیدم خواهر لوسیفره به بادیگارد گفتم بیارنش توی ماشین
( اسم خواهر لوسیفر هلنه و دوست صمیمی ات هم هست ولی کوک نمیدونه )
رفتیم خونه
ویو ات
بعد از چند ساعت کوک اومد دیدم یه دختری کنارشه وقتی دقت کردم دیدم هلنه
ات : کوک تو چیکار کردی ؟
کوک : هیچی فقط یکم خواهر لوسیفر رو زدم 😈
ات : چیکار کردی اون اون .... اون دوست صمیمی منهههه
کوک : چی .... دوست صمیمیت ؟ من نمیدونستم
ات : چرا اونو زدی چرا زدیش چراااا
کوک : من نمیدونستم ات
ات : خیلی بی رحمی ازت بدم میاد بیا بریم هلن
کوک : کجا داری میری ؟
ات : میخوام هلن رو ببرم بیمارستان بخاطر توی اشغال
کوک : به من فوش ندههه ( با داد )
ویو ات
وقتی هلن رو دیدم بغض کردم باورم نمیشه دوست صمیمیم رو کوک زد از کوک بدم میادددد ( ببخشید )
ات : هلن خوبی ؟
هلن : خوبم نگران نباش
ات : ولی .... باورم نمیشه کوک تو رو زد
هلن : عیب نداره خودت رو مقصر ندون من همه چی رو میدونم
ات : چی ؟ چجوری ؟
هلن : بابام اومد و همه چی رو تعریف کرد و گفت دارم میرم خارج از کشور و برنمیگردم تا چند ماه
ات : نگفت کجا داره میره ؟
هلن : چرا گفت گفت داره میره ایتالیا
ات : اها باشه بیا بریم بیمارستان
ادامه دارد
بادیگارد اومد
بادیگارد : قربان فهمیدم خونه ی خانواده ی لوسیفر کجاست
کوک : خب بگو اون خونه خانواده اون مرتیکه کجاست
ویو چند ساعت
کوک منو برد خونه اما دیدم خودش داره حاضر میشه بره بیرون
ات : کجا داری میری ؟
کوک : دارم میرم به حساب خانواده لوسیفر برسم پدر لوسیفر فرار کرد و به فکر خانواده ش نبود باید فکر میکرد اما فقط به فکر خودش بود
ات : باشه
ویو کوک
سوار ماشین شدم و رسیدیم خونه خانواده لوسیفر
وقتی رفتم داخل دیدم یه دختری توی خونس فهمیدم خواهر لوسیفره به بادیگارد گفتم بیارنش توی ماشین
( اسم خواهر لوسیفر هلنه و دوست صمیمی ات هم هست ولی کوک نمیدونه )
رفتیم خونه
ویو ات
بعد از چند ساعت کوک اومد دیدم یه دختری کنارشه وقتی دقت کردم دیدم هلنه
ات : کوک تو چیکار کردی ؟
کوک : هیچی فقط یکم خواهر لوسیفر رو زدم 😈
ات : چیکار کردی اون اون .... اون دوست صمیمی منهههه
کوک : چی .... دوست صمیمیت ؟ من نمیدونستم
ات : چرا اونو زدی چرا زدیش چراااا
کوک : من نمیدونستم ات
ات : خیلی بی رحمی ازت بدم میاد بیا بریم هلن
کوک : کجا داری میری ؟
ات : میخوام هلن رو ببرم بیمارستان بخاطر توی اشغال
کوک : به من فوش ندههه ( با داد )
ویو ات
وقتی هلن رو دیدم بغض کردم باورم نمیشه دوست صمیمیم رو کوک زد از کوک بدم میادددد ( ببخشید )
ات : هلن خوبی ؟
هلن : خوبم نگران نباش
ات : ولی .... باورم نمیشه کوک تو رو زد
هلن : عیب نداره خودت رو مقصر ندون من همه چی رو میدونم
ات : چی ؟ چجوری ؟
هلن : بابام اومد و همه چی رو تعریف کرد و گفت دارم میرم خارج از کشور و برنمیگردم تا چند ماه
ات : نگفت کجا داره میره ؟
هلن : چرا گفت گفت داره میره ایتالیا
ات : اها باشه بیا بریم بیمارستان
ادامه دارد
- ۵۰.۳k
- ۱۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط