دخترباغبان
#دختر_باغبان🌱
#پارت_11
ویو رسیدن به عمارت مین
خدمتکار:خوبی ا/ت
+ممنون تو خوبی
خدمتکار:خوبم تو میدونی چرا ارباب گفتن بیایم عمارتش؟
+نمیدونم حالا بیا بریم داخل.
+کنار بابام وایستاده بودم همه خدمه عمارت اونجا بودن.
آقا و خانم مین با دوتا چمدون اومدن پایین.
ب یونگی: خوش آمدید امروز گفتم بیاید اینجا چون یه موضوع مهمی رو میخوام بهتون بگم.
ما دیگه از امروز اینجا زندگی نمیکنیم وقراره بریم جایی دیگه و این عمارت رو به پسرم میدم.
یکی از خدمتکار ها
خدمتکار:پسرتون کیه؟
ب یونگی:الان میاد
+چند لحظه بعد یه پسر یه حالت خیلی سردی از پله ها اومد پایین.
ب یونگی: از این به بعد ایشون ارباب عمارته.
+یعنی خودش بود همون پسر کوچولویی که قبلاً دیدمش.
+بابا(آروم)
ب ا/ت:آره چطور؟
+هیچی همینطوری
ب یونگی:پروازمون دیر شد ما دیگه میریم.
+آقا و خانوم مین رفتن.
پسرشون شروع به صحبت کردن کرد.
ــ خیلی قدیمی هستین
خدمتکار:منظورتون چیه ارباب.
ــ یعنی کهنه این باید بندازمتون بیرون
ادامه دارد.............🌱
#پارت_11
ویو رسیدن به عمارت مین
خدمتکار:خوبی ا/ت
+ممنون تو خوبی
خدمتکار:خوبم تو میدونی چرا ارباب گفتن بیایم عمارتش؟
+نمیدونم حالا بیا بریم داخل.
+کنار بابام وایستاده بودم همه خدمه عمارت اونجا بودن.
آقا و خانم مین با دوتا چمدون اومدن پایین.
ب یونگی: خوش آمدید امروز گفتم بیاید اینجا چون یه موضوع مهمی رو میخوام بهتون بگم.
ما دیگه از امروز اینجا زندگی نمیکنیم وقراره بریم جایی دیگه و این عمارت رو به پسرم میدم.
یکی از خدمتکار ها
خدمتکار:پسرتون کیه؟
ب یونگی:الان میاد
+چند لحظه بعد یه پسر یه حالت خیلی سردی از پله ها اومد پایین.
ب یونگی: از این به بعد ایشون ارباب عمارته.
+یعنی خودش بود همون پسر کوچولویی که قبلاً دیدمش.
+بابا(آروم)
ب ا/ت:آره چطور؟
+هیچی همینطوری
ب یونگی:پروازمون دیر شد ما دیگه میریم.
+آقا و خانوم مین رفتن.
پسرشون شروع به صحبت کردن کرد.
ــ خیلی قدیمی هستین
خدمتکار:منظورتون چیه ارباب.
ــ یعنی کهنه این باید بندازمتون بیرون
ادامه دارد.............🌱
- ۴.۳k
- ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط