جیمین فیک زندگی پارت

جیمین فیک زندگی پارت ۸۶#


ویو ات
باهم رامن خوردیم( منحرف نباشید) و بعذش انقدر خسته بودیم تا رفتیم رو تخت خوابمون برد .

صبح با صدای زنگ گوشی بیدار شدم . صبحونه درست کردم که جیمین خابالود اومد نشست و باهاش صبحونه میخوردم

ات: جایی میخوایی بری
جیمین : اره شرکت . تو میای
ات: نه
جیمین: چرا؟
ات: باید برم جایی کارم تموم شد میام شرکت
جیمین: بهتره کارت زودتر تموم بشه جون بعد شرکت باید بریم پرورشگاه
ات: پرورشگاه؟
جیمین: اره یه بچه داشته باشیم
ات: عزیزم ما تازه دیروز ازدواج کردیم یکم زود نیست؟
جیمین: اخه شاید دیر بشه . الانم بچه بگیریم بازم میتونیم به کارهای خودمون برسیم.
ات: باشه
جیمین: یه پسر معرفی کردن که ۳ سالشه و امروز میریم باهم دنبالش
ات: باشه

جیمین داشت لباس میپوشید که داشت کرواتش رو میبست که رفتم سمتش و از دستش گرفتم و براش بستم . عطرش خیلی بوی خوبی میداد . صورت هامون خیلی به هم نزدیک بودیم. احتمالا به خاطر دیشب که کاری نکردیم ناراحته . بعد از اینکه کرواتش رو بستم دستام رو روی گردنش گذاشتم . اونم دستاشو دور کمرم حلقه کرد . یه دستشو گذاشت پشت سرم و پیشونیم رو بوسید
تا دم در بدرقش کردم و لبشو بوسیدم اونم رفت ...
دیدگاه ها (۲)

جیمین فیک زندگی پارت ۸۷#ویو ات بدو بدو بدو همینجوریش هم دیر ...

جیمین فیک زندگی پارت ۸۸#ویوجیمین ات داشت یا مدیر حرف میزد و ...

جیمین فیک زندگی پارت ۸۵#پایان فلش بکجیمین: اینجوری شد دیگهما...

جیمین فیک زندگی پارت ۸۴#ویو جیمین نشسته بودیم پیش هم و اهو و...

جیمین فیک زندگی پارت ۶۱#

پارت ۲۳ویو ات تو اون مهمونی کلی شیشه خون بود که حالمو بهم زد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط