گویند شیخ ابو سعید ابوالخیر چند درهم اندوخته بود تا به زی
گویند شیخ ابو سعید ابوالخیر چند درهم اندوخته بود تا به زیارت کعبه رود.
با کاروانی همراه شد و چون توانایی پرداخت برای مرکبی نداشت، پیاده سفر کرده و خدمت دیگران می کرد
بالاخره در منزلی فرود آمدند و شیخ برای جمع اوری هیزم به اطراف رفت.
زیر درختی،
مرد ژنده پوشی با حالی پریشان دید و از احوال وی جویا شد.
دریافت که از خجالت اهل و عیال به اینجا پناه اورده است و هفته ای است که خود و خانواده اش در گرسنگی به سر برده اند.
شیخ چند درهم اندوخته خود را به وی داد و گفت برو.
مرد بینوا گفت: مرا رضایت نیست تو در سفر حج در سختی باشی تا من برای فرزندانم توشه ای ببرم.
شیخ گفت حج من،
تو بودی و اگر هفت بار گرد تو طواف کنم به ز آنکه هفتاد بار زیارت آن بنا کنم...
همه روز روزه بودن ، همه شب نماز کردن
همه ساله حج نمودن ، سفر حجاز کردن
شب جمعه ها نخفتن به خدای راز گفتن
ز وجود بی نیازش ، طلب نیاز کردن
به خدا که هیچ کس را ، ثمر آنقدر نباشد
که به روی نا امیدی در بسته باز کردن
شبتون بخیر🌹
با کاروانی همراه شد و چون توانایی پرداخت برای مرکبی نداشت، پیاده سفر کرده و خدمت دیگران می کرد
بالاخره در منزلی فرود آمدند و شیخ برای جمع اوری هیزم به اطراف رفت.
زیر درختی،
مرد ژنده پوشی با حالی پریشان دید و از احوال وی جویا شد.
دریافت که از خجالت اهل و عیال به اینجا پناه اورده است و هفته ای است که خود و خانواده اش در گرسنگی به سر برده اند.
شیخ چند درهم اندوخته خود را به وی داد و گفت برو.
مرد بینوا گفت: مرا رضایت نیست تو در سفر حج در سختی باشی تا من برای فرزندانم توشه ای ببرم.
شیخ گفت حج من،
تو بودی و اگر هفت بار گرد تو طواف کنم به ز آنکه هفتاد بار زیارت آن بنا کنم...
همه روز روزه بودن ، همه شب نماز کردن
همه ساله حج نمودن ، سفر حجاز کردن
شب جمعه ها نخفتن به خدای راز گفتن
ز وجود بی نیازش ، طلب نیاز کردن
به خدا که هیچ کس را ، ثمر آنقدر نباشد
که به روی نا امیدی در بسته باز کردن
شبتون بخیر🌹
- ۱.۳k
- ۰۴ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط