اسلام ایرانیان
اسلام ایرانیان ۲۰
دین زرتشت در اصل هرچه بود، به قدری در دست موبدها فاسد شده بود که ملت باهوش ایران هیچ گاه نمیتوانست از روی صمیم قلب به آن عقیده داشته باشد و حتی- آنچنانکه محققین گفتهاند- اگر هم اسلام در آن وقت به ایران نیامده بود، مسیحیت تدریجاً ایران را مسخّر میکرد و زرتشتیگری را از میان میبرد. روشنفکران و باسوادان آن روز ایران و همچنین مراکز علمی و فرهنگی ایران آن روز را مسیحیان تشکیل میدادهاند نه زردشتیان. زردشتیان آنچنان دچار غرور و تعصبهای خشک و سنتهای غلط بودند که نمیتوانستند درباره علم و فرهنگ و عدالت و آزادی بیندیشند. و در واقع مسیحیت بیش از زردشتیگری از ورود اسلام به ایران زیان دید، زیرا زمینه بسیار مناسبی را از دست داد. بی علاقگی مردم ایران نسبت به حکومت و دستگاه دینی و روحانیتشان، سبب میشد که سربازان آنها در جنگها با میل و رغبت علیه مسلمانان نجنگند و حتی در بسیاری از موارد به آنها کمک کنند «1» ادوارد براون در جلد اول تاریخ ادبیات ایران، صفحه 299 میگوید: «این مسأله (آیا اسلام به زور به ایران تحمیل شده یا ایرانیان به رغبت اسلام را پذیرفتهاند؟) را پروفسور آرنولد، استاد دارالفنون علیگره در کتاب نفیس خود درباره تعلیمات اسلام به وجه بسیار خوبی ثابت نموده است. آرنولد به بیتابی موبدان بیگذشت زرتشتی اشاره میکند و میگوید موبدان نه تنها نسبت به علمای سایر ادیان بلکه در برابر کلیه فرق مخالف ایران و مانویان و مزدکیان و عرفای مسیحی (گنوستیک) و امثالهم تعصب(1). مرحوم محمد قزوینی در بیست مقاله آورده است که:«ایرانیان خائن و عرب مآب آنوقت از اولیاء امور و حکام ولایات و مرزبانان اطراف به محض اینکه حس کردند که در ارکان دولت ساسانی تزلزل روی داده و قشون ایران در دو سه دفعه از قشون عرب شکست خوردهاند، خود را به دامان عربها انداخته و نه تنها آنان را در فتوحاتشان کمک کردند و راه و چاه را به آنها نمودند، بلکه سرداران عرب را به تسخیر سایر اراضی که در قلمرو آنان بود و هنوز قشون عرب به آنها حمله نکرده بود دعوت کردند و کلید قلاع و خزائن را دودستی به آنان تسلیم کردند به شرط اینکه عربها آنان را به حکومت نواحی باقی بگذارند».مرحوم قزوینی این داستان را فقط به عنوان مذمت کسانی که به لشکر اسلام راه و چاه نشان دادند نقل کرده است و حال آنکه باید دید چرا آنان دست از حکومت ساسانی کشیدند؟ برای چه به کسانی که به قول ناسیونالیستهای ایرانی بیگانه بودند، راه و چاه را نشان دادند؟ آیا این جز به خاطر آن بوده است که آنان از دولت ساسانی و از آیینی که پشتیبان آن بود ناراضی بودند و آسایش خود را در پیروی از مسلمانان میدانستند؟
دین زرتشت در اصل هرچه بود، به قدری در دست موبدها فاسد شده بود که ملت باهوش ایران هیچ گاه نمیتوانست از روی صمیم قلب به آن عقیده داشته باشد و حتی- آنچنانکه محققین گفتهاند- اگر هم اسلام در آن وقت به ایران نیامده بود، مسیحیت تدریجاً ایران را مسخّر میکرد و زرتشتیگری را از میان میبرد. روشنفکران و باسوادان آن روز ایران و همچنین مراکز علمی و فرهنگی ایران آن روز را مسیحیان تشکیل میدادهاند نه زردشتیان. زردشتیان آنچنان دچار غرور و تعصبهای خشک و سنتهای غلط بودند که نمیتوانستند درباره علم و فرهنگ و عدالت و آزادی بیندیشند. و در واقع مسیحیت بیش از زردشتیگری از ورود اسلام به ایران زیان دید، زیرا زمینه بسیار مناسبی را از دست داد. بی علاقگی مردم ایران نسبت به حکومت و دستگاه دینی و روحانیتشان، سبب میشد که سربازان آنها در جنگها با میل و رغبت علیه مسلمانان نجنگند و حتی در بسیاری از موارد به آنها کمک کنند «1» ادوارد براون در جلد اول تاریخ ادبیات ایران، صفحه 299 میگوید: «این مسأله (آیا اسلام به زور به ایران تحمیل شده یا ایرانیان به رغبت اسلام را پذیرفتهاند؟) را پروفسور آرنولد، استاد دارالفنون علیگره در کتاب نفیس خود درباره تعلیمات اسلام به وجه بسیار خوبی ثابت نموده است. آرنولد به بیتابی موبدان بیگذشت زرتشتی اشاره میکند و میگوید موبدان نه تنها نسبت به علمای سایر ادیان بلکه در برابر کلیه فرق مخالف ایران و مانویان و مزدکیان و عرفای مسیحی (گنوستیک) و امثالهم تعصب(1). مرحوم محمد قزوینی در بیست مقاله آورده است که:«ایرانیان خائن و عرب مآب آنوقت از اولیاء امور و حکام ولایات و مرزبانان اطراف به محض اینکه حس کردند که در ارکان دولت ساسانی تزلزل روی داده و قشون ایران در دو سه دفعه از قشون عرب شکست خوردهاند، خود را به دامان عربها انداخته و نه تنها آنان را در فتوحاتشان کمک کردند و راه و چاه را به آنها نمودند، بلکه سرداران عرب را به تسخیر سایر اراضی که در قلمرو آنان بود و هنوز قشون عرب به آنها حمله نکرده بود دعوت کردند و کلید قلاع و خزائن را دودستی به آنان تسلیم کردند به شرط اینکه عربها آنان را به حکومت نواحی باقی بگذارند».مرحوم قزوینی این داستان را فقط به عنوان مذمت کسانی که به لشکر اسلام راه و چاه نشان دادند نقل کرده است و حال آنکه باید دید چرا آنان دست از حکومت ساسانی کشیدند؟ برای چه به کسانی که به قول ناسیونالیستهای ایرانی بیگانه بودند، راه و چاه را نشان دادند؟ آیا این جز به خاطر آن بوده است که آنان از دولت ساسانی و از آیینی که پشتیبان آن بود ناراضی بودند و آسایش خود را در پیروی از مسلمانان میدانستند؟
- ۸۹۴
- ۲۲ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط