شق و نفرت پارت
شق و نفرت پارت۶💙
ویو مینسو
صبحانم رو خوردم و رفتم تو اتاق تا به یونا(دوست صمیمیش) زنگ بزنم
پایان ویو
مینسو:الو چطوری
یونا: سلام مرسی
مینسو: چت شده باز گاو
یونا: چیزیم نیس وااا
مینسو: باشه منم خر
یونا: هستی دیگه
مینسو: گمشو بیا بریم بیرونم توام بگو چت شده
یونا: خیلی خب خدافظ
ویو مینسو
بلند شدم و ارایش ملایمی کردم و یه لباس خسلی قشنگ و ساده ای پوشیدم و کیفمو برداستم و اخر سر وقتی رفتم گوشی بردارم با پنج تماس از دست رفته از کوک رو برو شدم
پایان ویو
مینسو: ایوای پارممم
مینسو:(زنگش زد) الو
کوک: سلام خانم جئون سرتون به چی اینقدر گرم بود که وقت نکردید جواب شوهرتونو بدی؟ هم؟
مینسو: عاح کوک بخدا داشتم اماده میشدم گوشیمم سایلنت بود
کوک: بسلامتی کجا؟
مینسو: با یونا بریم بیرون
کوک: حسودیم شد
مینسو: وا براچی
کوک: یکم دیگه با یونا بچرخی بخدا فکر میکنم دوست دختری چیزیته
مینسو: عاح از دست کوک این حرفا چیه میزنی
برو سر کارت خسته نباشییی خدافززز(غط کر)
کوک: از کی تاحالا گوشی رو من غط میکنی مینسو خانم. وایسا برات دارم
ویو کوک
رفتم دفتر پدرم تا اجازه بگیرم زودتر برم خونه
پایان ویو
کوک: تق تق
+پسرم تویی بیا تو
کوک: مرسی بابا. میگم که میشه من امروز زودتر برم
+چرا چیزی شده
کوک: نه فقط میخوام با مینسو بریم بیرون و وقت بگذرونیم
+اووو باشه پسرم همین یه امروزو اجازه میدم
کوک: ممنونم (رفت بیرون)
پرش به کافه
یونا: سلام سلام چطوریی
مینسو: مرسی تو خوبی
یونا: مرسی
مینسو: خب بگو ببینم چته
یونا: جدی چیزیم نیست ولی تو انگار یه چیزیت هست بگو بیینم
مینسو: هعی چیبگم یونا چیبگم
یونا: هرچی شده
مینسو:(کل داستانو گفت)
یونا: عجبببب
مینسو: هوم
یونا: وای با چه اعتماد به نفسی به خودش اجازه داده تو کارای خونه دخالت کنه اصلا مگه تو خانم اون خونه نیستییی؟ اینقدر گاو نباش مینسوو یکم سلیطه باژی در بیار
مینسو:بابا مامان کوک اصن امون نمیده. قسنگ مشخصه اینا یه نقشه ای تو کلسونه بخدا من اصلا به هیچکدومشون اعتماد ندارم
یونا: هوففف.(گوشیش زنگ خورد و بعد صحبت گفت: ببخسدی مینسو کار فوری برام پیش اومده باید برم
مینسو: کجااا؟ چیزی شده؟میخوای باهات بیام؟
یونا: نه نیازی نیست تو بمون و جیزی سد بهم زنک بزن بگو یا پیامم بده
مینسو: باشه بای مراقب باششش
پرش زمانی به ساعت۶شب
ویو راوی
کوک اومد خونه و دید سومین و مادرش نشستن توی سالن
پایان ویو راوی
کوک: سلام
-سلام پسرم خسته نباشی
سومین: خسته نباشی
کوک: ممنونم
ویو کوک
سومین یه لباس خیلی باز پوشیده بود و قشنگ مشخص بود برای جلب توجه این کارو کرده
از اینکه مامانم هنراهیش میکنه عصبی تر میشم
پایان ویو
ادامه دارد
💖💖💖💖
ویو مینسو
صبحانم رو خوردم و رفتم تو اتاق تا به یونا(دوست صمیمیش) زنگ بزنم
پایان ویو
مینسو:الو چطوری
یونا: سلام مرسی
مینسو: چت شده باز گاو
یونا: چیزیم نیس وااا
مینسو: باشه منم خر
یونا: هستی دیگه
مینسو: گمشو بیا بریم بیرونم توام بگو چت شده
یونا: خیلی خب خدافظ
ویو مینسو
بلند شدم و ارایش ملایمی کردم و یه لباس خسلی قشنگ و ساده ای پوشیدم و کیفمو برداستم و اخر سر وقتی رفتم گوشی بردارم با پنج تماس از دست رفته از کوک رو برو شدم
پایان ویو
مینسو: ایوای پارممم
مینسو:(زنگش زد) الو
کوک: سلام خانم جئون سرتون به چی اینقدر گرم بود که وقت نکردید جواب شوهرتونو بدی؟ هم؟
مینسو: عاح کوک بخدا داشتم اماده میشدم گوشیمم سایلنت بود
کوک: بسلامتی کجا؟
مینسو: با یونا بریم بیرون
کوک: حسودیم شد
مینسو: وا براچی
کوک: یکم دیگه با یونا بچرخی بخدا فکر میکنم دوست دختری چیزیته
مینسو: عاح از دست کوک این حرفا چیه میزنی
برو سر کارت خسته نباشییی خدافززز(غط کر)
کوک: از کی تاحالا گوشی رو من غط میکنی مینسو خانم. وایسا برات دارم
ویو کوک
رفتم دفتر پدرم تا اجازه بگیرم زودتر برم خونه
پایان ویو
کوک: تق تق
+پسرم تویی بیا تو
کوک: مرسی بابا. میگم که میشه من امروز زودتر برم
+چرا چیزی شده
کوک: نه فقط میخوام با مینسو بریم بیرون و وقت بگذرونیم
+اووو باشه پسرم همین یه امروزو اجازه میدم
کوک: ممنونم (رفت بیرون)
پرش به کافه
یونا: سلام سلام چطوریی
مینسو: مرسی تو خوبی
یونا: مرسی
مینسو: خب بگو ببینم چته
یونا: جدی چیزیم نیست ولی تو انگار یه چیزیت هست بگو بیینم
مینسو: هعی چیبگم یونا چیبگم
یونا: هرچی شده
مینسو:(کل داستانو گفت)
یونا: عجبببب
مینسو: هوم
یونا: وای با چه اعتماد به نفسی به خودش اجازه داده تو کارای خونه دخالت کنه اصلا مگه تو خانم اون خونه نیستییی؟ اینقدر گاو نباش مینسوو یکم سلیطه باژی در بیار
مینسو:بابا مامان کوک اصن امون نمیده. قسنگ مشخصه اینا یه نقشه ای تو کلسونه بخدا من اصلا به هیچکدومشون اعتماد ندارم
یونا: هوففف.(گوشیش زنگ خورد و بعد صحبت گفت: ببخسدی مینسو کار فوری برام پیش اومده باید برم
مینسو: کجااا؟ چیزی شده؟میخوای باهات بیام؟
یونا: نه نیازی نیست تو بمون و جیزی سد بهم زنک بزن بگو یا پیامم بده
مینسو: باشه بای مراقب باششش
پرش زمانی به ساعت۶شب
ویو راوی
کوک اومد خونه و دید سومین و مادرش نشستن توی سالن
پایان ویو راوی
کوک: سلام
-سلام پسرم خسته نباشی
سومین: خسته نباشی
کوک: ممنونم
ویو کوک
سومین یه لباس خیلی باز پوشیده بود و قشنگ مشخص بود برای جلب توجه این کارو کرده
از اینکه مامانم هنراهیش میکنه عصبی تر میشم
پایان ویو
ادامه دارد
💖💖💖💖
- ۳.۲k
- ۱۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط