بیا بیدار و بی تابم دلم آغوش می خواهد

بیا بیدار و بی تابم ، دلم آغوش می خواهد

مرا محصور کن در خود ، تنم تن پوش می خواهد

 

ببین دستان سردم را ، بپرس احوال قلبم را

ببوس امشب لبانم را ، که او هم نوش می خواهد

 

نگاهی کن به چشمانم ، بکش دستی به موهایم

فدای شانه های تو ، سر من دوش می خواهد

دلت را با دل تنگم ، یکی کن مهربان من

که حسرت های دیرینه کمی پاپوش می خواهد

 

اگر پر حرف و پر دردم ، غم عشق تو سنگین است

نگو ای نازنین این زن ، فقط یک گوش می خواهد

 

من از ابراز احساسم ، نباید دست بردارم

اگرچه چشم ظاهربین ، مرا خاموش می خواهد

 


# عاشقانه ...
دیدگاه ها (۱)

دیگر نکن تلاش به آنجا نمی رسیرودی تهی شدی که به دریا نمی رسی...

اگر بمیرم از این انتظار، می آیی ؟برای دیدن سنگ مزار ، می آیی...

حق داشتی که محو تماشا نمی‌ شدیدرگیر بی قراری دریا نمی‌ شدی  ...

عبور باید کرد ، هم نورد افق های دور باید شد و گاه در رگ یک ح...

#طلوعِ‌چشمهایت...به خیالم می‌روی و از یاد خواهم برد نگاه ملی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط