شاعرم... و به از تو سرودن معتادم

بی آن‌که بوی تو مستم کند
تا ده می‌شمارم
انگشتانم گرد کمرگاه مدادم تاب می‌خورند
و ترانه‌ای متولد می‌شود
 که زاده‌ی دست‌های توست؛
 شاعرم
 به از تو سرودن معتادم!!

‌‌‎
دیدگاه ها (۲)

آدم هااا مانند پنجره با شیشه های رنگی اند

گرما بخش زندگی دیگران باشیم

اینکه ما هرگز به داشته هامون راضی نمی شیم

خدایاااا به من آنقدر ظرفیت بده

رها🍂 امشب آخرین دقیقه آدر ماه را ورق می زنیم و شمع های روشن ...

رها🍂 پاییز آرام آرام آماده ی رفتن می شود..رنگ انار، عطر بارا...

لطفا به بندِ اولِ سبابه ات بگو کمی حوصله اش بیشتر شود تا حضو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط