چشم تو مرا به یاد مهتاب انداخت

چشم تو مرا به یاد مهتاب انداخت

<چون ماهی سرخ برکه از خواب انداخت

در کلبه کاغذین خود خوش بودم

<عشق تو به زندگانی ام آب انداخت
دیدگاه ها (۱)

طره از پیشانی‌ات بردار ای خورشیدَکمدر ‌شبِ یلدا مسیر مـاه را...

آنقدر حافظ گشودم در پی تو شب به شبجانِ حافظ زین همه بی مهریَ...

نه فلک مر عاشقان را بنده باددولت این عاشقان پاینده بادبوستان...

من شبگرد غزل سوخته از خود نالم که دلم در قفس خاطره ها زنجیر ...

همچون شعر سپید زیباست ‌و رویای شیرین ِخواب های مرا ...به صبح...

عشق یعنی با تو خواندن از جنون عشق یعنی سوختنها از درون عشق ی...

وقتی دلم گرفته به تو فکر میکنم وقتی خوشحالم به تو فکر میکنم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط