مدام هم دوشاخ پیروزی بلند می کردیم پیروزی عملیات بیتال

🌺مدام هم دوشاخ پیروزی بلند می کردیم. پیروزی عملیات بیت‌المقدس کام همه را شیرین کرده بود. در جبهه عادت داشتیم هر روز با سوت خمپاره بیدار شویم.
تیربار عراق صبح علی الطلوع تا شب کار می کرد. آن روز هر چه صبر کردیم خبری نشد. نه شلیکی، نه صدای سوت و تق و توقی.

🌺چشم مان به آسمان خشک شد که یک تیر این سمت بیاید. فکر کردیم عراق برایمان نقشه جدیدی کشیده است. فکرش را هم نمی کردیم با آزادی خرمشهر از کل جبهه سرپل ذهاب عقب نشینی کرده باشد.
بچه هایی که به آن طرف خط سرک کشیده بودند با آب و تاب از جبهه سوت و کور عراق برایمان می گفتند.

🌺از مهمات و تجهیزاتی که جا گذاشته بود. از سنگرهای بتونی شان که خالی بود. یک سال و نیم برای نگه داشتن اش عرق ریخته بود و حالا شبانه خط را به امان خدا ول کرده بودند.
فقط ارتفاعات مرزی قصر شیرین در اشغالش مانده بود. به لانه اش رفته بود تا از اول دو، دوتا چهارتایی کند و جلو بیایید.

🌺نیرو هایش را جایی برده بود که بیشتر احتمال می داد ایران حمله کند؛ یعنی جبهه جنوب. آزاد سازی خرمشهر و عقب نشینی دشمن از بیخ گوش مان، کام مان را عسل کرد.
مانده بودیم برای خرمشهر ذوق بکنیم یا جبهه خالی شده غرب. خستگی زندگی در دل کوه و تپه یک شبه رفع شد.

#مربع_های_قرمز
#خاطرات_جنگ
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
دیدگاه ها (۱)

🌼این اثر که از چهار فصل زمستان، پاییز، تابستان و بهار تشکیل ...

🌼بارها در طول نوشتن این رمان دچار تردید و دودلی شدم. یک دلم ...

🌺کم مانده بود از خوشحالی در خیابان پشتک بزنم. برای رسیدن به ...

🌺مدام هم دوشاخ پیروزی بلند می کردیم. پیروزی عملیات بیت‌المقد...

📗 عموی بابا عموی بابا که مُرد وسط یک مهمانی خانوادگی داشتیم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط