حاصل دل بردنت سر بر گریبان بردن است

حاصل دل بردنت , سر بر گریبان بردن است
شاعری دیوانه را تا مرز باران بردن است
هرچه می خواهد دل ِتنگت بگو چشمان تو
شاخه ای گل را به آغوش زمستان بردن است
شورش باد صبا در پیچش ِگیسوی تو
عطر دلتنگی یوسف را به کنعان بردن است
عقل خود را می شود انکار کرد اما غمت
بی گناهان را به جرم دل به زندان بردن است
می پرستم چشم های روشنت را روز و شب
گرچه ایمان از کف دست مسلمان بردن است
دیدگاه ها (۱)

آغوشِ تو مرموزترین نقطه‌ی دنیاستمن کاشفم و مشغله‌ام حلِ معما...

بغلم کن که کمی ساکت وآرام شوم در خیالی که گرفتار تو شد رام ش...

مرابیشتر دوست بداردرست به اندازه ی زمانی کههمه ی قلبتمالِ من...

ﻫﯿﭻ ﺑﯿﺸﻪ‌اﯼ ﺑﯽ‌ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻧﯿﺴﺖﺍﺯ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﺑﺎ ﺑﺎﺩﻫﺎﻭ ﻫﯿﭻ ﺟﻨﮕﻠﯽ ﻋﺎﺷ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط