دوش می آمد و رخساره برافروخته بود

دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
#حافظ
دیدگاه ها (۱)

سعدی :چشمی که جمال تو ندیده‌ست چه دیده‌ست؟افسوس بر اینان که ...

درون ما زِ تو یک دَم ...

و کسی خواهد آمد...♥️ ..

دل من بیاد جانان ز جهان خبر نداردسر من بغیر مستی هنری دیگر ن...

.- یاد ها رفتند و ما هم می رویم از یادها .کی بماند برگ کاهی ...

✨️عشقلرزش انگشتان استو لب های فروبسته ی غرق سوال تو را در خل...

مگذار دل از غصه پریشان شود ای عشقکاشانه ام از هجر تو ویران ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط