صدای پای زمان بی رحمانه به صورتم تازیانه میزند

صدای پای زمان بی رحمانه به صورتم تازیانه میزند...
ومن دوباره سرخ میشوم...
نه از درد تازیانه، نـه...
از درد نبودنت چنان سـرخ میشوم که گویی لبو ی شب یلدایم...
دیدگاه ها (۲)

موهـایم را در باد رها میکنم...زیر پنجره ی مهتاب مینشینم و پا...

داره مارو میگه هااا@Sahar_E79@saha۸۰

قلـم،واژه، بوی کاغذ...همه بهانه ایست برای به یاد اوردن دوبار...

روزهای نبودنت همان سطری از دلتنگی است...که در پسمانده های کـ...

چرا هر پنج شنبه میشوم غمگین و افسرده هوای سرد افکارم پریشان ...

به فنجان فالِ خوب آمد ، فدای قهوه ی نابش  نسیمی از غروب آمد ...

part 3

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط