پارت ۷۳
توی شوک بودم یعنی پدر من ...
+ سانگ
& بله قربان
+ لطفا اون دختر بچه که توی مراسم این نامه رو به من داد رو پیدا کن
& چشم قربان
و رفت بیرون باید به کو میگفتم برای همین سمت اقامتگاه کوک راه افتادم
> سرورم امپراطور اومدن دیدنتون
* بگو بیاد داخل
+ کوک باید ...
که دیم همه اونجان هوسوک هیونگ ، جین هیونگ و تهیانگ همه اونجا بودن
* تبریک میگم امپراطور
+ کوفت دارم از الان هشدار میدم من همون جیمینام چیز دیگه ای صدام کنید میدازمتون زندان
☆ از وقتی امپراطور شده زورگو ترم شده
= هی بچمو اذیت نکنید چیز شده جیمینم
+ اوه راستی بچه ها
رفتم نشستم روی صندلی خالی که کنار کوک بود
+ این نامه رو اون دختر کوچولو بهم داد
نامه رو بهشون دادم بعد از خوندنش همشون از تعجب انگار شاخ درآورده باشن
* یعنی چی یعنی بابات هنوزم به کثافت کاریاش ادامه میداده؟
+ آره انگار
☆ شاید دروغ باشه
+ واسه همین اومدم از شما نظر بخوام
= به نظرم با خانومه حرف بزن و یه سوال که فقط کسی که بابات و دیدن میدونن رو بپرس
٪ به نظرم کلا اعتماد نکن بهشون
☆ منم با تهیانگ موافقم
+ سانگ
& بله قربان
+ لطفا اون دختر بچه که توی مراسم این نامه رو به من داد رو پیدا کن
& چشم قربان
و رفت بیرون باید به کو میگفتم برای همین سمت اقامتگاه کوک راه افتادم
> سرورم امپراطور اومدن دیدنتون
* بگو بیاد داخل
+ کوک باید ...
که دیم همه اونجان هوسوک هیونگ ، جین هیونگ و تهیانگ همه اونجا بودن
* تبریک میگم امپراطور
+ کوفت دارم از الان هشدار میدم من همون جیمینام چیز دیگه ای صدام کنید میدازمتون زندان
☆ از وقتی امپراطور شده زورگو ترم شده
= هی بچمو اذیت نکنید چیز شده جیمینم
+ اوه راستی بچه ها
رفتم نشستم روی صندلی خالی که کنار کوک بود
+ این نامه رو اون دختر کوچولو بهم داد
نامه رو بهشون دادم بعد از خوندنش همشون از تعجب انگار شاخ درآورده باشن
* یعنی چی یعنی بابات هنوزم به کثافت کاریاش ادامه میداده؟
+ آره انگار
☆ شاید دروغ باشه
+ واسه همین اومدم از شما نظر بخوام
= به نظرم با خانومه حرف بزن و یه سوال که فقط کسی که بابات و دیدن میدونن رو بپرس
٪ به نظرم کلا اعتماد نکن بهشون
☆ منم با تهیانگ موافقم
- ۲.۳k
- ۳۰ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط