یک عدد سانویه فراموش نشده part 20

میا: *یا مولا.....*
ویو مایکی: [ارهههه کرممم دارمم مشکلی داریددد؟؟]
مایکی: ایزانا...این تنه لشتو بردار برو باشگاه کونتو‌ آب کن حمال..کل ماشینو اشغال کردی..
ایزانا: خفه شو بابا
سانزو: این سه تاااا کارووو نکنننننن...
تو ماشین بین ایزانا و مایکی نشیننننننن
با کارت کوکو بانک مرکزیوبخاطر کادوخالی نکننن
بدون دوریاکی وارد ماشین مایکی نشوووووو
مایکی: خفه خون میگیری یا خودم خفت کنم؟
ایزانا: دمپایی هستا..میخوای؟
مایکی: نه مرسی‌خودم تبر دارم..
سانزو: علیه من جبهه میگیریدددد؟؟
مایکی: سانزو سکوت میکنی یا به داداش گرامیتان بسپارم با کاتانا ختنه‌ت‌ کنه؟
*سانزو خفه شد*
ایزانا: مایکیییییییی برادر زاده و خواهر زاده داریم باورت میشهههه؟؟ من پشمام به شخصه ریختههه...
مایکی: اما‌ و دراکن بدون ما بچه دار شدن...
ایزانا: ینی چ-
مایکی: نهههه چیزههه منظورم ‌اینه که بدون ما بچه بدنیا اوردنننننن
ایزانا: بل بل
سانزو: میگم راستی شینی مارو یهویی ببینه سکته ناقص نمیکنه؟
مایکی:نمیدونم..ولی دلم میخواست دخترمو هم با خودم می‌بردم بهش نشون میدادم دسته پر اومدم..
ایزانا:همینجوریشم دست پر اومدی..با کارت کوکو میدونی چیا خریدی براشون داداش؟ برگردیم همرو از حلقوممون‌ میکشه بیرون..
مایکی: من یه قرون هم به اون کوکونویه‌ گدا نمیدم...
ایزانا: آره.. از پاچت میکشه بیرون..
سانزو: داریم میرسیمممم
مایکی: تپش قلب...
ایزانا: واییییی عمو شدممممممممم رفتتتتت
سانزو: دایی هم شدی در واقع...
ایزانا: واعاعاعایییییییی
مایکی: فک کنم دیگه وقتشه پیاده شیم..
ایزانا: گمشو سریع تر بیرون دیگه..فازه این فیلم ترکی‌هارو گرفتی اههههه
مایکی: باشه بابا پارم کردی...بیا سانزوو..
سانزو: حلهههه
ایزانا: اع نگا..طبق معمول داره با دوستایه‌ حمالش حرف میزنههههههههه
مایکی: وایییییییی
ایزانا: من دیگه طاقت ندارمممممم
مایکی:شینیییییییییییییییییییی
*وارد مغازه شدن*
شینیچرو: کودوم گوساله هایی اینجوری درو محکم هل دادن هاااا؟؟؟
مایکی: واییییی داداااااششششش
شینیچیرو: اععععع یا خادااااا
ایزانا: پرید رو گردن شینی و بغلش کرد*
شینیچیرو:یا ابلفضضضض شما مگه نمرده بودیدددد؟
مایکی: مرگ و مایکی؟ از محالاته...
ایزانا: آره شینی این خیلی سگ جونه...
مایکی: خفهههه
شینیچیرو: خیلی لطف کردی داداش....10 سال پیش فقط عروسیم اومدی..
سانزو: فقط عروسیه شینیچیرو..کافی بود عروس بخنده تا بچه زاییده بشه...
مایکی: نمیتونستی صبر کنی داداششش؟
شینیچیرو: اتفاقیییی بودددد
ایزانا: آره آره تو راست میگی...گفتی بزار این دختره از دستم در نره...پس میرم می--کنم--ش تا چاره ی دیگه ای نداشته باشه...
شینیچیرو: اصلا هم اینطور نیست
مایکی:..
*احتمالا تا آخر خرداد‌ پارت نداریم..خمار بمونید🗿🎀
دیدگاه ها (۲۶)

فیک ران فصل دو part 3

یک عدد سانویه فراموش نشده part 18

ناشناسامون هستن

اگه قرار بود برین مهمونی و این لباس رو می پوشین چه واکنشی نش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط