رادیو داشت آهنگی از آرو پرت پخش میکرد ه تا اون روز نشنی

رادیو داشت آهنگی از آرو پِرت پخش میکرد كه تا اون روز نشنیده بودم و نداشتمش.
چقدر آهنگ های قشنگ در این دنیا وجود داشت که من نشنیده بودم.
چقدر چهره های زیبا از برابرم گذشتند که من آنها را ندیدم،
چقدر رویاهای عجیب دیدم که وقتی از خواب بیدار شدم،
هرگز دیگر به یادم نیامد،
و بوی عطری از دست رفته در دلم چنگ زد که همیشه تا همیشه خودم را نبخشم.
زندگی یعنی چه؟؟
همیشه نصفه نیمه، همیشه ناتمام، همیشه ناگهان جایی قطع میشدم....
دیدگاه ها (۰)

رک بگویم... از همه رنجیده ام! از غریب و آشنا ترسیده ام با مر...

کاش یکی باشد؛ که با او مثل خودِ خودت باشی.همانطورکه در خلوتت...

بالاخره یاد می گیریرفتن اتفاقی ست اجتناب ناپذیرو پر از منطق ...

خاطره هانه می کُشند، نه زنده می کنندآنها مانند یک بمب ساعتید...

رمان سوکوکو _ پارت 12

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط