چو اسیر دام توام

چو اسیر دام توام
رام توام ای محرم رازم
منم آن شمعی که زشب
تا به سحر در سوز و گدازم
ای فتنه بکش یا بنوازم
.
بی گناهم بده پناهم
که از موی تو آشفته ترم
کن نگاهی به خاک راهی
ای سایه لطفت به سرم .
اسیر_دام_توام
.
دیدگاه ها (۱)

ای کاش کودک بودیم ...دلمان به شانه هایِ باباو آغوشِ مادر گرم...

یـه وقـتهـایـی دلـتـــ مـیـخـواد یــه پـــرانــتـز بــاز کـن...

محبت و زماندو سرمایه گرانقدر زندگی هستند

گاهی سکوت شرافتی دارد که گفتن ندارد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط