بنال ای بلبل مسکین که آوازت غمی دارد

بنال ای بلبل مسکین که آوازت غمی دارد
بهار از باغ بی‌برگی پریشان دفتری دارد

بنال ای دل، بنال ای دل، دل بی‌تاب بی‌ساحل

که دریا در شب طوفان شکوه دیگری دارد
رهایم کن که از آواز تا پرواز راهی نیست

قفس تصنیف آزادی است تا بلبل پری دارد
سبوی تشنه در صحرا به شوق باده می‌نالد

نمی‌بیند مگر باران که چشمان تری دارد
زمستان سر کن ای بلبل که هر غم آخری دارد....
دیدگاه ها (۶)

چقدر بغض بخوانم سکوت بنویسم؟چقدر حرف دلم را منوط بنویسم؟چقدر...

مثل کوهیم و از این فاصله هامان چه غم استلذت عشق من و تو، نرس...

من ته کوچه ی دلتنگی خود .... کوچه باغی دارم ...

ﺍﻟـــــــــﻮﺧـــــــﺪﺍﻣﮕــــــــﻪ ﺩﻧﯿﺎﺭﻭ ﻧﯿﺎﻓﺮﯾــــــﺪﯼ ﺗﺎﺑﻨ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط