Part

Part49

دوساعت بعد از. ت ویو

چشم ا مو باز کردم و هیچی یادم نمیومد بیهوشی هنوز ازم نپریده بود که دیدم همه بالا سرم حرف میزدن صدا ها برام واضح نبود زیاد تا اینکه باصدا ی  اشنایی به خودم اومدم و به اون تنها عشق زندگیم بود کوکیییی

کوک: ا.. ا. ت حالت خوبه میتونی صدامو بشنوی جاییت درد نمیکنه؟

م.ب.کوک: پسرم چیزی نیست که

م. ا. ت: اره راست میگه دخترم قویه 🤪

ب. ا. ت: هی هی بهتر بریم بیرون تنهاشون بزاریم

همه: اره اره خب فعلا خدافظ

همه رفتن......

کوک: حالت خوبه دلت درد نمیکنه؟

ا. ت: ن.. نه من خوبم ب... بچه بچه کو بزار ببینمش تروخداااااااااا داشتم حرف میزدم که کوک بوسم کرد و دقیقا همون لحظه ی پرستار با ی پرنسس کوچولو اومد تو کوک خیلی خوشحال بود

پرستاره: سلام مامانیییی سلام بابایی دخترو تون اومده

ا. ت: منو کوک از خوشحالی چشمامون خیس شده بود  از اونجایی که من نمیتونستم راه برم بچرو به کوک دادو اومدن سمتم( پرستار هنوز نرفته)

پرستار: بچرو بدین اروم به خانم تا بهتون بگم چجوری شیر بدین بهش

کوک: بچرو دادم به ا. تو رفتم پرده رو کشیدم کسی نیاد ببینه ا. تو اروم کمکش کردم سوتینشو دادم پایین و بهش شیر داد

ا. ت: واییی خدای باورم نمیشه

پرستار : مبارکتون باشه پرنسسی ( بچه دختره بفهمین😂)
به این زیبایی


ا. ت: روز بعدش رفتیم خونه و به خوبی و خوشی زنذگی کردی


اینم پارت اخر فیک :))))
دیدگاه ها (۶)

سلاممممممفیک جدید از یونگی!!!:) حمایت کنید خوشگلای من ♥️🫠🫠

گیلی گیلی پارت دووووووووو قشنگه؟؟؟؟؟

Part48  ا. ت ویو از درد حس کردم سردر شدیدی دارم چشمام سیاهی ...

Part47 ویو کوک صبح چشمامو باز کردم ا. ت کنارم نبود گفتم حتما...

پارت ۹۷ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۹۶ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط