پارت

پارت21

ات با تعجب به شوگا نگاه کرد...
شوگا:بهتر شد...
ات:اگه میدیدن چیی؟*اروم*

از بلند گو صدا زدن و تیم اونا به جایگاهشون رفتن...

بعد از دو ساعت بازی و برنده شدن...به هتلشون برگشتن و جشن گرفتن...

بعد از دو روز خوشگذرونی به سئول برگشتن...

توی پایگاه..

جین:بچه‌ها امشب یه مسابقه هست که ما باید به عنوان تماشا چی اونجا حضور داشته باشیم و این واسه انالیز کردن هر دو تیم حریف خیلی خوبه...همه ساعت7 آماده باشید...

همه:باشه..

ساعت7:30بود همه طبق معمول دنبال چیزاشون میگشتن...بعد از ربع ساعت راه افتادن و به سالن مسابقات رسیدن...
*بچه ها یه نکته دیگه که ممکنه یادتون رفته باشه با شاید نگفته باشم😅و اون این هست که توی مسابقات قبل از شروع بازی از اتاق مدیریت نورافکن روی هر دو نفر که انداختن اونا باید همو ببوسن*هر هشت نفر روی صندلی های تماشا چی ردیف اول نشستن...چند مین گذشت و رسید به قانون قبل از شروع بازی...مجری ها به دنبال این بودن که نورافکنو روی چه کسی بندازن و چه کسانی بهتر از...مین شوگا و لی ات*به خدا فامیلیش یادم نمیاد*
نور افکن رو روی اون دوتا که کنار هم نشسته بودن انداختن که همه پسرا با تعجب به هم نگاه کردن...ولی شوگا که از خداش بود یهو گردن ات رو گرفت و لباشو روی لبای ات گذاشت و مک زد...صحنه کیسشون روی صفحه نمایش بزرگ نشون داده میشد...همه پسرا با کرک و پرای ریخته به صحنه بوسه اون دو نفر خیره شده بودن...ات شده بود یه تیکه گوجه ...قرمز قرمز از خجالت...بعد از چند ثانیه شوگا ازش جدا شد و دوباره عادی نشستن...اونا دیگه رسما رابطشونو اعلام کرده بودن...
اما خبر نداشتن که قراره فردا چجوری سوال و جواب بشن ...اونم پیش رئیس کمپانی و مادر شوگا...مین اِوین..

بالاخره مسابقه تموم شد و به پایگاه برگشتن...

جونگ‌کوک :وایسید ببینم شما دوتا واقعا با هم بودید و به ما هیچی نگفتین؟
جیمین:من همه چیو میدونستم...
تهیونگ:شتت!
جین:منم میدونستمو به نامی هم گفتم...
شوگا:سوکجینا تو دیگه از کجا میدونستی؟
جین:از کیس تون توی اتوبوس...
ات:وای..
نامجون:خب حالا جوابمونو درست بدید شما دوتا با همید.؟
ات،شوگا:اره..
همه:واووووووو
شوگا:خب دیگه بسه پاشید برید بخوابید..

همه رفتن وخوابیدن...

سه روز بعد سالن مسابقه اتاق استراحت...

جونگ‌کوک :گفتم نباید بیشتر از این پیش بریم...کاپیتان خوب شد خوشحال شدی هممونو به باخت دادی..کل تیمو با خودت به چاه کشیدی...
تهیونگ:بسته چرا اینفدر سرکوفت میزنی ... خودت چه غلطی کردی اونجا؟ها..*بلند*
جونگ‌کوک :تهیونگ احترامتو نگه دارد وگرنه یچی بهت میگم!
تهیونگ:بگو ببینم...بگو دیگه...بی عرضه!
هیچ کس باورش نمیشد این دوتا که نفسشون به هم بند بود الان سر یه بازی با هم دعوا کنن...ولی این بازی همه چیزشون بود...
شوگا:بسه تونه!
....
دیدگاه ها (۱)

پارت22شوگا:مثل سگ و گربه افتادین به جون هم!باختیم که باختیم!...

لینک دیلی تلگرامم:https://t.me/yalda20477جوین بدید لطفا🌙🍸هرک...

#چندپارتی_درخواستی غريبه ، آشنا ، یه اشتباه...پارت دومهیچ کس...

به خدا من روانی نیستم...به خدا به روانشناس و مشاوره نیازی ند...

پارت ۱۴

پارت ۱۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط