فرشته ی مرگ

فرشته ی مرگ
part15
_یادم باشه روی ادبت کار کنم
اداشو در آوردی و گفتی ..... یادم باشه روی ادبت کار کنم

از اتاق اومدم بیرون به سمت اون طرف قصر رفتم آخه اینجا زیادی بزرگ بود و امیدوار بودم که گم نشم .... یه راه خیلی کوچیک و تنگی بود و خیلی کوچیک بود میخواستم از اونجا رد بشم که دیدیم صدای پچ پچ دو نفر میاد که پشت دیوار. بودن فضولیم گل کردو رفتم گوش بدم ببینم چی میگن

که دوتا خدمتکار بودن و میگفتن .....
خدمتکار شماره ۱: ارباب تا حالا نتونسته که از اون جای کوچیک رد بشه آخه وقتی که پادشاه فوت کرد اینو برای زن ولیعهد درست کرد که اون بتونه رد بشه و چیزای که مربوط به پسرشع رو بدونه .....

آخه هیچ کس نتونسته از اونجا رد بشه و ارباب جوان هم اینجا زندانیه و وقت می‌تونه تو دنیای خودمون باشه اما هرکس اون راز بدونه ارباب می‌تونه آزاد بشه و به دنیای انسان ها بره ....

+ وای خدای من یعنی کوک اینجا زندانیه باید برم به هر قیمتی که شده باید برم ببینم چی شده شاید بتونم کمکش کنم

ای اینجا چقدر تنگه ای بابا آها بالاخره تونستم رد بشم وای خدا جون از اون جای تنگ در اومدم (لعنت بر ذهن منحرفتون)
اینجا چقدر بزرگه و خوشگله خیلی خوشگله اما من کجا باید برم .... همینجوری اونجا رو می‌گشتم که دیدم یه در به نماد شاه بود و یه تاج بود در آروم باز کردم ......
حمایت کنید .....
دیدگاه ها (۱۱)

نصف قصری که ات رفته بود ببینه چی اونجاس .؟..

فصل دوم ``برده کوچولوی من .........ت ویو بلند شدم و از خستگی...

فرشته مرگ part 4موهامو نوازش کرد و حس خوبی داشت من از احساسا...

فرشته مرگ part 3حوصله ام گاییده بود گذاشتم ..حمایت کنید_____...

the other side of the world

لایو ویورس جونگکوک:🐰🐰: دوست ندارم اینو بازی کنم، ولی سرگرم‌ک...

ویو کوککه رفت و یه گوشه از آکواریم نشست و دمش و بغل کرد-ببین...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط